چکیده:
فلوطین با ترکیب افکار افلاطون،ارسطو،آرا و عقاید ادیان و مذاهب مختلف،از جمله حکمت و فلسفهء کهن شرقی،فلسفهء نو افلاطونی را پیریزی کرد.فلسفهء او بر فلسفه و عرفان و تصوف اسلامی-ایرانی تأثیر گذاشت و حکمت اشراق،برجستهترین حکمت ایرانی متأثر از آن است.این مقاله،ضمن بحث از چگونگی تأثیر و تأثر فلسفهء نو افلاطونی و حکمت و تصوف اسلامی،به بازتاب آن در عرفان مولوی پرداخته و همانندیهای فلسفهء نو افلاطونی و عرفان مولوی را بررسی کرده است.در این بررسی،مبانی فلسفهء فلوطین،یعنی احد،عقل کلی و نفس کلی مورد بازکاوی قرار گرفته و با اندیشهء فلسفی و بینش عرفانی مولوی سنجیده شده است و همانندیها و تفاوتهای معقول و محسوس و آفرینش براساس صدور یا فیضان و تجلی،تجزیه و تحلیل شده است.
خلاصه ماشینی:
"عقل کلی در مثنوی مولوی عقل کلی را در دو تعبیر بهکار میبرد:یکی،عقل مجرد علوی مفارق از مادیات و ماده که برابر با نفس کلی است؛دیگری،عقل کامل و محیط و دانا بر حقایق همهء اشیا و پدیدهها که ویژهء انبیا و اولیا و کاملان است(همایی 6631:964)و معتقد است«کل عالم صورت عقل کل است»(مثنوی د 4:951)و«این جهان یک فکرت است از عقل کل» (همان،د 2:94)و با اسناد آن به پیامبر اکرم«عقل کل را گفت ما زاغ البصر»(همان،د 4:96) به دلیل فانی بودن آن حضرت از خود و از عقل جزوی(زرینکوب 8631:316)،آن را ویژهء مردان خدا میگرداند و غایت و کمالش را همچون فلوطین،شناخت خدا و اشراف بر اسرار و رموز هستی و به تعبیر خودش«باطنبینی»بیان میکند: جهد کن تا پیر عقل و دین شوی تا چو عقل کل تو باطنبین شوی مثنوی د 4:801 علاوهبر عقل کلی،مولانا مطابق اعتقادات دینی(شریعت)و باورهای سلوکی(طریقت) برای آن،نامها و نمودهای دیگری نیز ذکر میکند که مهمترین آنها عبارتند از:عقل ممدوح یا ایمانی و عقل موهوبی.
اگرچه مولانا از نگرش نو افلاطونیان نسبت به نفس به دور نمیباشد،«چنانکه قول به نفس کل که عارف آن را مدبر حرکات انسان کبیر نشان میدهد و اشارتی که به تدبیر عقل مشیر در گردش احوال عالم دارد و متضمن تأثیر اقوال حکما در باب نفوس فلکی و عقل فعال و نظایر این مقالات منقول از حکمای نو افلاطونی به نظر میرسد و پیداست که آشنایی دیرینه با معانی و اقوال حکما نمیتواند در طرز فکر و بیان گویندهء مثنوی تأثیر قابل ملاحظهای باقی نگذاشته باشد»(زرینکوب 8631:436-536)؛ تو قیاس از چرخ دولابی بگیر گردشش از کیست،از عقل مشیر مثنوی د 1:851 اما نگرش او به نفس اساسا صبغهء اسلامی دارد و مبتنی بر تعالیم قرآن کریم و اصطلاحات دینی است؛چنانکه مراد او از نفس به عنوان یک عامل بازدارنده و منشأ همهء شرارتها،نفس اماره است و از سایر مراتب آن با نامهای روح،جان و روان یاد میکند و برای نفس آدمی چهار مرتبه قائل میگردد:1."