چکیده:
متون فلسفهء اسلامی،از ابتدا تا انتها،دارای مضامین نو و شایان توجه است که همواره مورد توجه و استناد اصحاب دقت و صاحبان فکر و رأی بوده است.در این بین میتوان به داستانپردازی مقداری از اصول و حتا قضایای فلسفی اشاره کرد که کشف و عرضهء آنها، میدانگاهی است میان ادبیات و فلسفه.آنچه از درنگ و تأمل در ربط و تعامل فلسفهء متأخر مشرق زمین و وادی عام ادبیات ظاهر میشود،عدم کوششهای مکفی در این قلمرو است. وجود مایهها روشن عرفانی در آخرین متن نوشتهء شناختهء شدهء ابن سینا؛الاشارات و التنبیهات به وضوح نشانگر امکانی است که طی آن میتوان بخشهای پایانی این اثر پرآوازه را در هیئت یک داستان عمیق بسیط ارائه کرد،چیزی که ابن سینا خود نیز در نگاشتههایی چون «سلامان و ابسال»آن را مورد توجه قرار داده است. 2Lآنچه در پیمیآید،داستانوارهای است که میکوشد پیام شیخ الرئیس در چند نمط پایانی اشارات را در قالب داستانی نو تحریر نماید.نویسنده در این اسلوب پیش از این آثاری را پدید آورده است که از آن جمله میتوان به«سیمرغ»چاپ شده در«اطلاعات حکمت و معرفت» و نیز پیشگو:از دهکدهء هستی به قبیلهء انسان و«انسان راه خداست»اشاره کرد،تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
خلاصه ماشینی:
"(هرگاه بر مردان بخشنده و بزرگوار لذت یک بخشش پیش آید،آن را بر لذتهای دیگر رجحان میدهند،همان لذتی که مورد رقابت مردمان است و در آن،دیگران را بر خود مقدم میدارند، درحالیکه به سوی انعام و بخشش میشتابند و همچنین است حال بزرگ نفس و با شرافت که گرسنگی و تشنگی را در برابر حفظ آبرو خوار میشمارد) گاه خوردنی و خوشی جنسی،در حضور اطرافیان به شخص سالمی که خواهان پاکدامنی و ریاست است،پیشنهاد میشود ولی او بهواسطه مراعات جاه و مقام خود،از آن دست برمیدارد.
او دیگربار گوشهایش را به گفتارهای حکیم متوجه کرد: هرگاه بر مردان بخشنده و بزرگوار لذت یک بخشش پیش آید،آن را بر لذتهای دیگر رجحان میدهند،همان لذتی که مورد رقابت مردمان است و در آن،دیگران را بر خود مقدم میدارند،در حالی که به سوی انعام و بخشش میشتابند و همچنین است حال بزرگ نفس و باشرافت که گرسنگی و تشنگی را در برابر حفظ آبرو خوار میشمارد.
و اگر حلاوت بدون سبب خارج برای اندام چشنده حاصل گردد، لذت به وجود خواهد آمد و حال لمسکردنیها و بوئیدنی نیز چنین است و کمال قوه غضب آن است که نفس از چگونگی چیرگی بر غیر، یا رسیدن آزار به چیزی که مورد غضب اوست را احساس کرده و از آن لذت ببرد و کمال قوه وهم آن است که به هیئتی که آرزو داشته یا به چیزی که از آن یاد میکرده است،دست یابد و همینگونه است حال دیگر قوا."