چکیده:
در مورد قضیهء دروغگو،(کل کلامی کاذب،هرچه میگویم دروغ است)در طی دو هزار و پانصد سال بسیار بحث شده است اما کمتر توجه کردهاند که«کل کلامی کاذب»یک قضیه نیست بلکه یک شبهقضیه است که با اصل منطق منافات دارد و نمیتواند در منطق جایی پیدا کند.اینها احکام و قضایای ممتنعند و پیداست که حکم یا قضیه ممتنع اصلا قضیه نیست که صادق یا کاذب باشد.
دروغ دانستن دروغ،صادق بودن دروغگو و صدق دروغ را اثبات نمیکند و نکته مهم اینکه این قبیل پارادکسها در صورتی پیش میآید که زبان را صرف زبان منطق بدانیم.منطق مقام و جایگاه مهمی در زبان دارد اما زبان تابع منطق نیست و در منطق منحل نمیشود.منطق صورت و جلوهای از صورتها و جلوههای زبان است.
خلاصه ماشینی:
"جمله«من هرچه میگویم دروغ است»از حیث صورت هیچ عیبی ندارد و در نظر منطقدان یک قضیه است ولی در حقیقت،این قضیه نه قضیه منطقی است و نه ذیل اقسام ذهنیه،خارجیه و حقیقیه میگنجد بلکه یاوه و محالی است که مکر زبان،یاوگی آن را از نظرها(و حتی از نظر تیزبینان و ارباب دقت)پوشانده است، چون همگان این قول و رأی مرا نمیپذیرند و بر یاوه بودن حکم صحه نمیگذارند،به حکم مسامحه آن را کذب خواندم(که کذب هم وجه خفیف یاوه یا چیزی نزدیک به آن است)ولی در حقیقت،این قضیه اصلا قضیه نیست که صادق یا کاذب باشد بلکه شبه قضیه غلطاندازی است که قضیه نبودنش را به آسانی نمیتوان درک و تصدیق کرد اما به فرض اینکه قضیه تلقی شود گرچه تصدیقش مشکلزاست،اما از انکار و تکذیبش هیچ محظور یا محذوری پدید نمیآید مگر آنکه تکذیب و تصدیق را در اصل حکم وارد کنید،در طرح پارادکس«من هرچه میگویم دروغ است»از امکانات زبان سوءاستفاده شده است و اگر این معنی بر کسی گران میآید،بگوییم این سخن یک ادعای کذب و دروغ است و آنکه میگوید همه گفتههایش دروغ است تردید نیست که اکنون دروغ میگوید،چه اگر سخنش راست باشد،کار به تناقضگویی میکشد و در زبان منطق تناقض محال است ولی وقتی میگوییم این دروغ است که همه گفتههایش دروغ باشد،نتیجه این میشود که این دروغگو گاهی هم راست میگوید اما عیبش بیش از آنکه دروغگویی باشد مهملبافی و یاوهپردازی است."