چکیده:
یکی از پرسشهای اساسی پرسش از حقیقت زمان است. زمان مانند وجود،مفهومی آشناست،به نحوی که همهء ما آن را میشناسیم ولی کنه و حقیقت آن بسیار مبهم و مخفی است.به همین جهت است که در طول تاریخ اندیشه بشر، فیلسوفان و اندیشمندان هرکدام تعریفی از آن به دست دادهاند که با سایر تعاریف متعارض یا متفاوت بوده است. مقالهء حاضر به دیدگاهی کاملا متفاوت از زمان پرداخته است،دیدگاهی که میتوان آن را دیدگاه پدیدارشناختی- هرمنوتیک نامید.در این دیدگاه،زمان نه مقدار حرکت دانسته میشود(ارسطو)و نه وعاء خارجی موجودات (اندیشههای پوزتیویستی)و نه کیفیتی نفسانی(برگسون)و نه شرط شهود حسی(کانت)و نه براساس آگاهی بیواسطهء(هوسرل)مورد توجه قرار میگیرد بلکه زمان براساس در عالم بودن آدمی و آدمی به عنوان ناحیه ظهور موجودات مورد بررسی پدیدارشناسانه قرار میگیرد.در این بررسی نشان داده میشود که زمان ارتباطی وثیق با ساحات هستی آدمی یعنی تفهم،حال و زبان دارد.هریک از ساحات سهگانه آدمی با ساحتی از سه ساحت زمان مرتبط است،حال به جهت آنکه موقعیت آدمی با آن منکشف میشود با گذشته و زبان(روزمره)که نشانهای از سقوط آدمی در اشیا است،با حال حاضر مرتبط است. بنابراین هستی آدمی زمانمند است و زمانمندی آن نیز به واسطهء وقت داشتن آن ممکن گردیده است.تاریخ نیز حاصل وقت داشتن آدمی است.
خلاصه ماشینی:
"پس این امر شگفتانگیز در کجا متوطن است؟چگونه است که ما هرجا حرکت را دنبال میکنیم زمان را مییابیم و درحالیکه زمان را متصل با حرکت مییابیم،مع هذا آن را در خود شیء متحرک حاضر نمیبینیم؟ وقتی هنگام غروب خورشید میگوییم الان مغرب است و بدین ترتیب زمان را تعیین میکنیم،به چهچیز توجه داریم و به جانب کدام افق مینگریم؟آیا تنها به جانب غرب مینگریم یا اینکه مواجهه ما با شیء متحرک،در اینجا خورشید و حرکت ظاهری آن،در افق دیگری است؟ در اینجا به مرکز تفسر هیدگر از معنای زمان نزد ارسطو میرسیم؛هیدگر تعریف ارسطو از زمان را چنین نقل و تعبیر میکند: زمان امری است شمرده شده از لحاظ قبل و بعد،در نسبت با حرکت که در افق دیرتر و زودتر مورد مواجهه قرار گرفته است.
حال با توجه به این مطلب که زمان در تلقی عام،از زمان حقیقی نشئت میگیرد، میتوان این پرسش را طرح کرد که چرا عرف عام و فهم مشترک از زمان،زمان را تنها توالی آنات میپندارد؟و چرا ویژگیهای ذاتی آن توالی،یعنی معنا و مدت5آن از دید عرف عام پنهان میماند؟ و اینکه چرا عقل مشترک یا عرف عام،زمان را به عنوان کثرت آنات آشکاری که هیچ ساختار عمیقتری را واجد نیستند بلکه صرفا آناتی(«حال»ها)هستند که بهطور بیانتها به دنبال یکدیگر از گذشته به سوی آینده میآیند،تصور میکند؟پوشیدگی ساختار خاص زمان-عالم،پوشیدگی مؤسس بودن آن بر زمانبندی و پوشیدگی خود زمانمندی بر عقل مشترک،همهء اینها مؤسساند بر وجهی از وجود دازاینکه هیدگر آن را انحطاط و سقوط6مینامد."