چکیده:
فردریک شلایرماخر با توصیف جوهر دین به عنوان،پدیدهای که حاصل معرفت- چه علمی و چه فلسفی-نیست و نیز نباید آن را در معنای اخلاقی جستجو کرد و آن را نباید حاصل هیچ استدلالی دانست،تأثیر ماندگار و تازهای بر الهیات پروتستان نهاد.به نظر او جوهردین در احساس دینی خاصی که احساس وابستگی مطلق است.یافت میشود.او بر این باور است فلسفهء دین بیحاصلی که در«دئیزم» مطرح است و دگماهایی که کلیسا از آن خبر میدهد،در حقیقت دین نیست.دین حقیقی یعنی شهود بیواسطهء وجود جمعی همهء جهان کرانمند در آن وجود و به واسطهء آن وجود بیکران و درک همهء اشیای زمانمند در وجودی لایزال.دین حقیقی احساس و چشیدن این وجود بیکران است.
خلاصه ماشینی:
"حقیقی احساس و چشیدن این وجود بیکران است.
با وجوداین،تلاش شلایرماخر به فراهم آوردن پناهگاهی امن آن هم در محدودهء حیات شخصی انسانها منحصر نبود بلکه علاوه بر آن کوششی در این جهت بود که
این احساس که جوهرهء آن چیزی است که شلایرماخر آن را«آگاهی دینی»
(هرچند که وابستگی مطلق به چیزی نیازمند است که بهطور کامل شیء محسوب
را دریافته است و نیز اینکه چگونه این احساس وابستگی مطلق از طریق دیدار و
رابطهء وابستگی مطلق رابطهای است که در آن حتی آزادی نسبی هم به کنار زده
در هر دو حالت وابسته باشم،در آن زمان است که رابطه از نوع وابستگی مطلق و
این دوگانگیای است که با وابستگی مطلق سازگاری ندارد.
فقط با نگه داشتن آزادی نسبی و وابستگی مطلق در دو سطح متفاوت از هستی است که شلایرماخر میتواند هر
خداوند با این سخن که همهء تاریخ در یک حکم و مشیت واحد پیچیده شده است،
در این حال وابستگی مطلق همه به خداوند به
واجد این حساند که جهان یک کل منتظم است و از نظر او همین حس به معنای
است که کسانی مانند شلایرماخر دین را صرفا به نوعی احساس درونی بدل کردهاند.
احساس وابسته بودن،در ذات این جهان تعبیه شده است.
مطلق لزوما معطوف به خداوند نیست بلکه ممکن است متعلق آن جهان باشد و توجیه
ماندگار شلایرماخر در این کوشش نهفته است که الهیات را بر تجربهء دینی مبتنی
و نشان دادن ناکارآمدی آن به اهمیت تجربهء دینی اشاره میکند و نشان میدهد که دین صرفا حاصل تجربهء انسانهای برگزیده نیست بلکه پیامد تجربهای است که بهطور"