چکیده:
جریان فکری نیرومندی در میان متفکران، هم در جهان غرب و هم در جهان اسلام، وجود دارد که همواره توان عقل را در شناخت خداوند به طور جدی مورد تردید قرار می داده است. این جریان موسوم به «الهیات سلبی» است. عصاره دیدگاه یاد شده این است که شناخت چیستی خدا به هیچ وجه امکان پذیر نیست، نهایت چیزی که انسان می تواند بداند، این است که خداوند چه نیست، نه اینکه چه هست. در این نگرش صفات ایجابی خداوند یکسره، و یا با یک استثنا، نفی و همه به صفات سلبی برگردانده می شود. این مقاله ابتدا دیدگاه پیروان الهیات سلبی در یونان باستان و در سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام را طرح می کند، سپس دلایل و مشکلات الهیات سلبی را عرضه کرده آن را نقد می کند. در تلاشی به قصد تعیین دقیق جایگاه الهیات سلبی در میان سایر نگرش ها، نوعی رده بندی از همه دیدگاه ها ارایه می شود و در نهایت، نشان داده می شود که نمی توان با سلب همه صفات ایجابی، از خداوند شناختی داشت.
خلاصه ماشینی:
". مشکلات الهیات سلبی الهیات سلبی گو اینکه با تأکید بیش از حد بر تنزیه،از غلطیدن به ورطۀ تشبیه مصونمیماند،اما مشکلاتی را نیز برای خود به ارمغان میآورد؛خداوند را چگونه میتوانشناخت؟آیا خدایی را که نتوان شناخت میتوان پرستید؟و اگر خداوند بدون وصفاست،چرا دین این همه اوصاف را به وی نسبت داده است؟و اگر اوصاف را نباید بهمعنای تحت اللفظ معنا کرد،پس چه فرقی میان اوصاف مختلف هستند؟چرا برخی بهخدا نسبت داده شده و برخی نه؟و اگر شناخت خدا میسر نیست،پس نباید میان فردعادی با اولیاء و متفکران بزرگ متفاوتی در شناخت وجود داشته باشد.
(ابن میمون،1972،ص 138)و در پاسخبه اینکه برخی صفات ایجابی به خدا نسبت داده شده و برخی نه(اگر به معنایتحت اللفظ خوببودن خدا چیزی بیش از بد بودن او نیست،چرا«بد»را به او نسبتندادهاند)،میگوید که در مواجهه با مردم باید به آنان گفت:خداوند صفاتی دارد کهبرترین کمالاتاند؛اگر غیر این میبود،آنان فکر میکردند در خدا نواقصی است(ابن میمون،1972،ص 139).
اینک میتوان با دقت بیشتری تعیین کرد که چه کسانی قائل به الهیات سلبیاند:هرکس در مورد خداوند تنها به طریق سلب سخن گوید و همۀ صفات ثبوتیه را به سلبیارجاع دهد(حال یا از آنرو که خداوند واجد وصف نیست،یا از آنرو که اوصافساختۀ ذهن ما،یا برگرفته از فرهنگ ما قابل اطلاق بر خداوند نیست)،پیرو الهیاتسلبی و تنزیه محض است،چون«اقتضای تنزیه محض آن است که بهطور مطلق ازاستناد هر صفتی و از حمل هر محمولی به نحو ایجاب به خدا خودداری شود و گفتهشود:اینها نه وصف بلکه قولاند»(اشعری،1903،ص 172)،یا«اسماء و احکامی ازذاتاند،(ولفسون،1368،ص 235)؛و به کارگیری اسم یا قول از آنروست که به هرحال،ما در اشاره به او باید از لفظی استفاده کنیم(رازی،1987،صص 291 به بعد)."