چکیده:
تا حس آدمی قد نکشد درک او کور است.حرف او لقلقه است و بیگانه از دغدغه،و بلوغ یک جامعه هم از همین حس،سر میکشد و باید دید که کدامین«مبدأ میل»،حس جامعه را درگیر نموده و دغدغه خود ساخته است.باید دید آیا به«حس و حال»ویژهای از گمشدهء خویش دست یافته است یا نه؟خلاصه آنکه«خفتگی و شکفتگی»جامعه در بلوغ حس و حال نهفته است.
خلاصه ماشینی:
"4 و این بازی تا زمانی ادامه مییابد که مردم به بلوغ اجتماعی لازم بار یابند و کانون میل و رغبت آنان به سمت و سوی دولت کریمه چرخش کامل یابد و«رغبت اجتماعی»آنان شکل گیرد.
تمام و اوج امید پاکان هستی و حسن المثوبه ایشان همانا عبودیت و قرب به او و توسعه فرهنگ آن بر پیکره هستی بوده است و این همه با فرج آل محمد رخ مینماید.
باید بگریند گریهکنندگان و ندبه کنند ندبهکنندگان و برای مثل آنان باید اشک ریخته شود وفریاد کنند فریادکنندگان و ضجه کشند ضجهکنندگان و شیون کنند شیونکنان امت اسلامی بعد از قتل و اسارت و آوارگی که برای پاکان هستی به بار آوردند؛باید به هوش آیند و به بلوغ لازم دست یابند.
با این حس و حال است که همه تیرهگیها و آلودگیها و ظالمان را ریشهکن سازد؟و صدا میزنند که«این باب الله الذی منه یؤتی»کجاست آن باب و درگاه خدا که از آن وارد شوند و بار یابند؟بشر روزنه و دریچه و باب رهایی را رصد میکند.
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها،که باید بذر عشق را در دل جامعه بکاری و با مهندسی و با سرعت تمام این رغبت و عشق به شکوفه و شکوفایی سر کشد و دل از اغیار ببرند و شکایت اجتماعی به جریان افتد و با حس و حال تمام به سوی خالق هستی رو کنند و درخواست کنند و استعانت اجتماعی به راه اندازند."