چکیده:
نادانی،رعایت انصاف،خودداری از آزار و اذیت مردم و سبک شمردن آنان،عفو و بخشش و حسن ارتباط با دیگران،ترک قیلوقالها و مجادلات بیجا مورد بررسی قرار گرفتهاند.تبیین نظریات موجود در متون دینی و آیات و روایات راجع به «عزت پنداری»(کاذب)موضوع نهایی این پژوهش میباشدهدف از این مقاله بررسی و تحلیل دیدگاههای قرآن کریم و تفاسیر مربوطه، نهج البلاغه و سایر روایات اسلامی در مورد مفهوم«عزت»است.ابتدا معنای واژهی عزت تبیین گردیده و سپس«عزت الهی»تشریح گردیده است.استخراج و تشریح عوامل مؤثر در ایجاد یا افزایش عزت انسان باتوجه به متون آیات و روایات که میتوانند مبین معیارها و ملاکهای عزت نیز قلمداد گردند،موضوع دیگری است که در این مقاله مورد توجه قرار گرفته است.در این راستا عواملی نظیر طلب عزت فقط از خدا،بندگی و اطاعت خدا،تقوای الهی،ایمان،درک وجود و محضر پیامبر اکرم(ص)و اطاعت و فرمانبرداری از او،اتحاد و پیوستگی،تمسک به قرآن،امر به معروف و نهی از منکر،رعایت حقوق زمامداران توسط رعیت و رعایت حقوق رعیت توسط زمامداران و رعایت حق بهطور کلی،جهاد در راه خدا،صبر و استقامت در مقابل مصایب و بلاها و آزمایشهای الهی،کظم غیظ،اجتناب از ظلم و ستم،اجتناب از حرص و طمع،قناعت،صداقت و راستی و اجتناب از جهل و
خلاصه ماشینی:
1 در تفسیر نمونه ذیل آیهی الّذین یتّخذون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین أیبتغون عندهم العزّة فإنّ العزّة للّه جمیعا 2اینگونه آمده است:این آیه به همهی مسلمانان هشدار میدهد که عزّت خود را در تمام شؤون زندگی،اعم از شؤون اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و مانند آن،در دوستی با دشمنان اسلام نجویند،بلکه تکیهگاه خود را ذات پاک خداوندی قرار دهند که سرچشمهی همهی عزتها است و غیر خدا(دشمنان اسلام)نه عزّتی دارند که به کسی ببخشند و نه اگر میداشتند قابل اعتماد بودند،زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فوری صمیمیترین متّحدان خود را رها کرده و به سراغ کار خویش میروند،گویی هرگز با هم آشنایی نداشتند؛چنان که تاریخ معاصر شاهد بسیار گویای این واقعیت است.
همچنین علی علیه السلام،حالات مؤمنین عزّتمند را در حالت حفظ وحدت و اتحاد و حالات ذلّت و خواری آنان را در هنگام تفرقه و اختلاف اینگونه توصیف و مقایسه میکند: «بنگرید آنها چگونه بودند:هنگامی که جمعیتهاشان متحد، خواستهها متّفق،قلبها و اندیشهها معتدل،دستها پشتیبان هم، شمشیرها یاری کنندهی یکدیگر،دیدهها نافذ و عزمها و مقصودهاشان همه یکی بود،آیا آنها مالک و سرپرست اقطار زمین نگردیدند؟و آیا زمامدار و رییس همهی جهانیان نشدند؟از آن طرف،پایان کار آنان را نیز نگاهکنید:آن هنگام که پراکندگی در میان آنها واقع شد،الفتشان به تشتّت گرایید،اهداف و دلها اختلاف پیدا کرد،به گروههای متعدّدی تقسیم شدند و در عین پراکندگی با هم به نبرد پرداختند،[در این هنگام بود که]خداوند لباس کرامت و عزّت از تنشان بیرون کرد،و وسعت نعمت را از آنان سلب نمود،تنها آنچه از آنها باقی مانده سرگذشت آنان است که در بین شما به گونهی درس عبرتی برای آنها که بخواهند عبرت گیرند،دیده میشود.