خلاصه ماشینی:
"زیرا تا آنجا که از متون دینی اهل حق مربوط به این دوره برمیآید وجود سپاهیان مغول در مناطق کردنشین بویژه پس از تصرف بغداد و برچیده شدن دستگاه خلافت عباسی بدست هلاکو خان13پیروان آئین حقیقت را بیشازپیش تهدید میکرده است و بدنبال واقعهای که بنابر روایات اهل حق بوسیله سپاهیانی بنام چیچک که محتملا از مغولان بودهاند14برای سلطان اسحق و سه نفر از یاران نزدیکش اتفاق میافتد و نجات آنان از مهلکه،سلطان برای خود مقر و مرکزیتی برقرار میکند و برای مقابله با دشمنان ایران بفکر ایجاد سازمان اجتماعی و دینی مرتب و منظمی میافتد که بر پایه و اساس متینی قرار داشته باشد تا سبب همبستگی و همآهنگی میان کلیه طوایف اهل حق گردد.
با این شرح مسلم است که افسانه برادران ناتنی سلطان بنامهای قادر- خدر و سلامت و جنگ آنها با سلطان اسحق بکمک یکی از اقوامشان بنام چیچک نادرست و ساختگی است،منتهی چون مهاجرت سلطان از برزنجه مقارن وجود سپاهیان مغول در قسمت اعظم کردستان بوده و احتمالا برخوردی بین یاران سلطان با مغولان رخ داده است،بعلاوه احتمال شیوع مرض آبله یا طاعون در بین سپاه دشمن که سلطان بنابر مناسبت حال در کلام سرانجام آنها را مجازا چیچک یعنی آبلهزده خوانده سبب شده است که بعدها کسانی با استنباط شخصی از گفتار سلطان اسحق چنین حکایتی بسازند،بهرحال بدنبال این واقعه اجتماعی و سیاسی یعنی تعقیب سلطان بوسیله سپاهیانی که سلطان آنها را چیچک خوانده است و احتمال مخالفتهای دیگری از جانب بیگانگان و دشمنان آئین حقیقت43،سلطان اسحق پس از رهائی از خطر (41)عبد القادر گیلانی:محی الدین مکنی به ابو محمد،عارف بزرگ(471-561) نبیره ابو عبد الله صومعی است و نسب خرقه او با پنج واسطه به ابو بکر شبلی میرسد."