چکیده:
گذشت که مساله امامت تنها مربوط به گذشته نیست و ارتباط کاملی با زندگی
روزمره ما دارد; زیرا بحث «حکومت و رهبری سیاسی جامعه» و تبیین مسائل مربوط به
رهبری پس از پیامبرصلی الله علیه وآله میتواند ما را در رسیدن به حقیقتیاری
نماید. در این زمینه، یکی از بهترین منابعی که تمامی ویژگیهای یک سند معتبر را
دارا میباشد، خطبه سوم نهجالبلاغه معروف به خطبه «شقشقیه» است. این خطبه، تاریخ
و فلسفه سی سال حکومتخلفا و خلافتخود آن حضرت و فلسفه حکومت از دیدگاه اسلام
بوده که بخش نخست آن در خصوص زمان و دلایل ایراد خطبه شقشقیه، فلسفه حکومت از
دیدگاه حضرت علیعلیه السلام، بدعتها و انحرافات پس از پیامبر اکرمصلی الله
علیه وآله به تفصیل بحثشد. اینک ادامه مقاله را پی میگیریم:
خلاصه ماشینی:
"» (3) در دوران عمر، دوران بدعتگذاریهای آشکار بود و تحمل این وضع برای حضرت علیعلیه السلام بسیار سخت; زیرا در عمر دو ویژگی وجود داشت: یکی جسارت در بدعتگذاری و بیاعتنایی به سنت رسول خداصلی الله علیه وآله و قرآن; دوم خشونت در اعمال این بدعتها و اینکه به احدی اجازه مخالفتبا انحرافات و بدعتهای خویش را نمیداد: «.
» (14) اما سؤال اساسی این است که چرا عمر علیعلیه السلام را به خلافت منصوب نکرد و یا امر خلافت را به مردم واگذار ننمود؟ کار عمر در رهبری و انتخاب آن، نه با سیره رسول خداصلی الله علیه وآله سازگاری داشت و نه با سیره ابوبکر.
او در حالی زمینه محرومیت علیعلیه السلام را از خلافت فراهم کرد که قطعا لیاقت و استحقاق او را برای این کار به خوبی میدانست و خود بدین واقعیت معترف بود، همانگونه که خود بارها گفته بود; از جمله وقتی از عمر درخواست کردند کسی را به عنوان خلیفه معین کند، در جواب و در حالی که به علیعلیه السلام توجه داشت و اشاره میکرد، گفت: «من پس از گفته خود بر آن شدم که سزاوارترین مردم را به زمامداری شما برگزینم تا شما را در راه حق پیش برد.
شیخ مفید درباره سعد میگوید: «او شخصا کسی نبود که خود را برابر با علی علیه السلام بداند، اما از زمانی که در شورا وارد شد، احساسی در او پدید آمد که هلیتخلافت را دارد و همین بود که دین و دنیای او را خراب کرد."