چکیده:
انسان با تکیه بر قدرت عقلانی و نیروی ابتکار خویش، همواره درصدد توسعه فرایند
پیچیده حیات فردی و اجتماعی خود بوده و هیچگاه ایستایی و ثبات ظاهری
ابزار و جلوههای طبیعت و فنون بهرهمندی از آن، مانع نوگرایی و نوسازی او نبوده
است. تنوع تمدنها و فرهنگها بر اساس میزان شکلگیری و بهرهمندی انسانها و جوامع
از این خصیصه انسانها به وجود آمده است; یعنی نگاهی نو به طبیعت و جلوههای ظاهر
و باطن آن داشتن و استفاده بهینه از منافع و منابع آن. مقوله رشد و توسعه و نوسازی مستمر جامعه در این فرایند شکل میگیرد. اما آیا همه
جوامع و کشورهای دنیا در جریان توسعه و رشد قرار دارند؟ بدون تردید، تقسیم کشورها
و جوامع به توسعه یافته و توسعه نیافته در حال توسعه - دست کم در ابعاد اقتصادی
و فن آوری - غیر قابل انکار است، ولی آنچه بین اندیشمندان اجتماعی مورد بحث و
گفتوگو میباشد عوامل رشد و توسعه و نیز موانع آن است. چه چیزی باعث رونق و تسریع
توسعه در برخی کشورها و نیز چه عواملی سبب توسعهنیافتگی برخی دیگر از کشورها
میگردد؟ بدون شک، «توسعه» پدیدهای انسانی بوده و با اختیار و انتخاب انسان به
وجود آمده است. قهرا تحقق نیافتن آن نیز مستند به انسان و بیتوجهی او و یا
مقتضیات خاص فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی اوست. رویکرد اساسی در این تحقیق، بررسی موانع فرهنگی توسعه است; یعنی در جوامع توسعه
نیافته اسلامی از جمله ایران، کدام یک از پیشزمینههای فرهنگی مانع از توسعه،
خصوصا توسعه اقتصادی بوده است؟ مقصود از «زمینههای فرهنگی» در این نوشتار،
خصوص اندیشهها و باورها و روحیات دینی است. بنابراین، دین به عنوان مهمترین
بعد از ابعاد فرهنگی چه نسبتی با توسعه دارد؟ آیا دین مخالف توسعه استیا خیر؟
«در مغرب زمین ایدهای وجود دارد که اساسا دین و از جمله اسلام را مانع توسعه
تلقی میکنند و عقبماندگی کشورهای اسلامی را شاهد عینی بر صدق مدعای خویش میدانند.
بحث پارکینسون درباره عوامل غیر اقتصادی عقبماندگی مناطق روستایی مالزی یک
نمونه از تحقیقات انجام شده در این زمینه است. به نظر وی، علت عقب ماندگی مردم
این مناطق را باید به پافشاری و مقاومت آنها در برابر تغییر و تحول و
پافشاری بر برخی عقاید اسلامی نسبت داد. » بسیاری از مطالعاتی که تحت عنوان
«شرقشناسی» انجام شده، اسلام را به گونهای معرفی کرده است که فاقد ظرفیت
تطبیق و تعدیل میباشد و آن را سازگار با عدم تغییر و تحول بیان میکند. از
اینرو، جای این سؤال وجود دارد که آیا اسلام و تعالیم آن از زمینههای اصلی
عدم توسعه در کشورهای اسلامی است؟ اگر جز این است، پس اعتراضات و شبهاتی که
در این زمینه وجود دارد، چگونه دفع میشود؟
خلاصه ماشینی:
"اما آیا همه جوامع و کشورهای دنیا در جریان توسعه و رشد قرار دارند؟ بدون تردید، تقسیم کشورها و جوامع به توسعه یافته و توسعه نیافته در حال توسعه - دست کم در ابعاد اقتصادی و فن آوری - غیر قابل انکار است، ولی آنچه بین اندیشمندان اجتماعی مورد بحث و گفتوگو میباشد عوامل رشد و توسعه و نیز موانع آن است.
» (17) مفهوم «توسعه» ، که در ابتدای دهه شصت میلادی با «نوسازی» و «روند تحقق برابری با پیشرفتهترین کشورهای دنیا از لحاظ اقتصادی در زمینه تولید کالا و خدمات» مرادف بود، به تدریج، تحول یافت و معنای وسیعتر و ابعاد گستردهتری پیدا کرد، به نحوی که نظریهپردازان و متخصصانی که در مؤسسه مارگا در کلمبوس سریلانکا در سال 1986 گردآمده بودند تا درباره موضوعات اخلاقی در توسعه بحث کنند، به این توافق دستیافتند که تعریفی کامل از توسعه باید بعد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، بعد موسوم به «الگوی زندگی کامل» و بعد زیست محیطی را مد نظر قرار دهد.
(19) از میان عناصر مذکور، سه عنصر مهم و کلیدی که بیشتر مورد اعتراض و کج فهمی مستشرقان واقع شده است، مورد بررسی قرار میگیرد: الف - نگرش اسلام به حیات دنیوی متفکران لائیک غربی یکی از عوامل انحطاط و عقبماندگی مسلمانان را آخرتگرایی و توجه کافی نداشتن آنان به دنیا و مظاهر آن میدانند (20) و احیانا بینش اسلامی را آخرتگرا و گریزان از دنی معرفی میکنند."