چکیده:
مکتب نوافلاطونی تأثیر بسزایی در توسعه صوفیگری داشت. این
مکتب آنگونه که افلوطین مطرح نمود، خدا را مبدأ و غایت هر چیزی
تصور کرد. در حالی که صوفیگری به رهیافتی آزادتر و انتقادیتر تمایل
دارد. احتمالا ترجمههای افلوطینی زمینه قطعی فلسفی را برای
صوفیگری آماده کرد. یک بررسی اجمالی از صوفیگری و مکتب
نوافلاطونی آشکار میسازد که این دو در زمینههایی همچون نگرش به
حقیقت خداوند، روح، بدن و مفاهیمی همچون خیر، شر، زیبایی، مرگ و
زندگی و خلقت شباهتهای نزدیکی دارند.
خلاصه ماشینی:
"روح انسان به منظور پاک و خالص کردن خود از گناهان، آلودگیها، ناتوانیها و فریبکاریهایش از بدنی به بدن دیگر میرود و تنها بعد از گذر از همه این مراتب میتواند به بالاترین مرتبه و رفیعترین نقطه نایل آید.
این تنها جنبهای نبود که تفکر صوفیگری از مکتب نو افلاطونی متأثر شد، بلکه بر اساس تفکر صوفیگری، موجود مطلق، زیبایی مطلق نیز هست، و چون زیبایی به تجلی موجود مطلق برمیگردد، جهان پدیدار به وجود میآید.
انسان سالک با استقامت و پایداری در ادامه این راهها و از طریق طی منازل عرفانی معروف و پذیرفته شده همچون تمرکز، درک یگانگی و بدیع بودن هستی هر موجود و مانند آن پیشرفت میکند و با احساس نور و روشنایی ناگهانی و غیرمنتظره، جذبه لذتبخش و نشاطآور وحدت با الوهیت، (14) را درک میکند و از پوچی و نیستی خود و نیستی ورای نیستی (نیستی محض و پی در پی همه همستینماها) آگاه میشود.
اعتقاد وحدت انسان و خداوند در صوفیگری ممکن است از مکتب نوافلاطونی منتقل شده باشد.
برای مکتب نوافلاطونی زیبایی بیشتر به معنای تناسب صرف است؛ یک ارتباط تنگاتنگی با واقعیت ایدهآل دارد، یک تجلی از خداوند بر اشیای جهان است.
در مرحله آخر، به موازات اینکه خود را میشناسد و حقیقت روح را میفهمد، خود را با جهان و دیگر موجودات یکی مییابد، و با تمام وجود پی میبرد به اینکه خداوند تنها موجودی است که در همه آفرینش خود را نشان میدهد."