چکیده:
این گفتوگو به مجموعه علل و عوامل مخالفت با فلسفه در جهان اسلام میپردازد. هرچند
میتوان انگیزة بسیاری از مخالفتها با فلسفه را حسن نیت برخی افراد دانست، اما
نباید از سوء نیت برخی مخالفان و دشمنان چشمپوشی کرد. مجموعة مخالفتها با فلسفه
به عنوان یک پدیدة اجتماعی، نیازمند تبیین است. در مجموع، دلیل و انگیزة مخالفت با
فلسفه در عالم اسلام، دفاع از اسلام و حفظ کیان آن بوده است. اما این دلیل برخاسته
از مجموعه عللی بوده که عدم تبیین درست مباحث فلسفی، سطحینگری مخاطبان فلسفه،
اختلاف بین مکاتب فلسفی، مغایرت برخی مطالب فلسفی با ظواهر آیات و روایات و یا
باورها و ارزشهای اسلامی، ترجمة ناصحیح و یا عدم تبیین درست مباحث فلسفی و انتقال
نادرست مباحث فلسفی به سایر فرهنگها از جمله عواملی هستند که دست به دست هم داده و
مجموعة مخالفتها با فلسفه را به وجود آوردهاند.
خلاصه ماشینی:
"معرفت فلسفی: لطفا بفرمایید ادله یا علل مخالفت برخی اندیشمندان مسلمان با فلسفه چه بوده است؟ آیتالله مصباح: پاسخ دادن به چنین سؤالی به صورت قطعی، مضبوط و مستند، دست کم از مثل بندهای ساخته نیست، و دقیقا برایمان روشن نیست که در صدر اسلام فلسفه چگونه وارد حوزة فرهنگ اسلامی شد و چه مطالبی از فلسفه در محافل علمی و فلسفی شیوع پیدا کرد و متدینان و متصدیان امور علمی و فرهنگی، که تقریبا به دو دسته تقسیم میشدند ـ اگر اصحاب حدیث را قسم سومی حساب کنیم، سه دستة آنها ـ چه تلقیای از فلسفه و مباحثی که از مغرب زمین و یونان نقل شده داشتند.
میگویند: خدایا، تو که ما را خلق کردی، هدفی هم در نظر داشتی، ما که نمیدانستیم چگونه باید به آن هدف برسیم، چرا کسی را نفرستادی تا ما را راهنمایی کند؟ به هرحال، منظور این است که نسبت بین دین و فلسفه عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی در جاهایی دین سخن دارد و فلسفه اصلا جایی ندارد، عقل راهی ندارد، و در جاهایی فلسفه سخن میگوید مثل غیر مسائل الهیات بالمعنی الاخص، از امور عامه، جواهر و اعراض، که مسائل دینی در آنجا جایی ندارند؛ مثل ریاضیات که عقلی صرف است؛ و جاهایی هم هر دو در آنجا با هم جمع میشوند ـ هم فلسفه و هم دین ـ بلکه حتی خود دین هم آنجا با روش فلسفی کار کرده و آن عبارت است از: عقاید."