خلاصه ماشینی:
"بلی هیچیک از فلاسفه و روانشناسان تاکنون ادعا نکردهاند که ما میتوانیم عکس طبیعی از وجدان و چگونگی عامل بودن آن در حرکات انسانی برداشته و مانند یک موجود طبیعی مورد مطالعه قرار بدهیم،کاری که دراینباره انجام میشود بررسی آثار و حرکات انسانی با نظر به عوامل آنها میباشد و این تقسیم برای آنان بدیهی برده است که کارها گاهی بعنوان یک معمول میکانیکی از انسان صادر میگردد و گاهی بدون اینکه علل کار از ناحیهء عوامل بصددرصد برسد انتخاب میگردد این پدیده باعث شده است که بگویند بعضی از کارها با عوامل درونی با نظر باینکه آن کار خوبست صادر میگردند و این حرکت بسوی کار نیک با تحریک یک عامل درونی از خواص یک یا دو یا هزار یا میلیونها نفر نیست بلکه افراد بیشماری از قدیمترین دورانها چنانکه درگذشته ملاحظه نمودیم با عامل درونی تحریک میگردند و ما گمان میکنیم تا انسان با همین ساختمان فعلی بوجود خود ادامه بدهد همین تحریک درونی خویش آیند او بوده و باعث شخصیت او محسوب خواهد گشت.
؟؟؟ باز من فرض میکنم که انسانهای مقید باخلاق در هردوران کم بودهاند و بلکه چنین فرض میکنم که اصلا این افراد انگشت شماره میباشند،آیا این حقیقت باعث میشود که ما امیدواری خود را بیأس مبدل نموده و برای تفسیر طبیعت عالی انسان هیچگونه کوشش نکنیم؟مگر از جنبهء هرگونه علم مربوط که میخواهید فرض کنید این انسان قابل انعطاف نیست؟ من بنوبت خود زیبائی و شایستگی اخلاق را آن چنان حس میکنم که اگر بنا شود که اشخاص زیادی بلکه هیئتهای فراوانی با بودجههای کلانی مشغول تعلیم و تربیت اخلاقی بوده باشند و در نتیجه فقط یکنفر آری فقط یک نفر از پدیدهء عالی اخلاق بهرهمند گردد بدونشک ما خسارت نبردهایم چه سودی بالاتر اینکه ما فردی را ایجاد کردهایم در هنگام انجام یک عمل اخلاقی که بارهبری آزادی بسوی کار نیک انجام میگیرد ارزش زندگانی همان لحظه را با تمام جهان هستی عوض نمیکند."