چکیده:
نویسنده این فرضیه را به آزمون گذاشته است که، تعامل روحانیت و قدرت
سیاسی گرچه بر مبانی صحیحی استوار است، لکن هنوز چارچوب و الگوی مناسب خود را
نیافته و به گونهای نامتوازن شکل گرفته، الگوی مطلوب نیازمند طراحی و تعریف است اما
چنین نیازی هنوز به درستی درک نشده و روحانیت و قدرت سیاسی برای دستیابی بدان
دغدغهای ندارند. در اثبات این فرضیه، انواع تعامل قدرت و روحانیت تصویر شده است و از
میان الگوهای مطرح شده بهترین الگو را تصدی حداقلی مشاغل اجرایی و حکومتی و پرداختن
حداکثری به کارکرد اصلی روحانیت یعنی تلاش علمی، تربیتی و اجتماعی برای دینی کردن
جان و جهان بشری میداند. این امر مستلزم تمرکز روحانیت بر اندیشهسازی و نظریهپردازی
و سپس نظارت است.
خلاصه ماشینی:
"در اثبات این فرضیه، انواع تعامل قدرت و روحانیت تصویر شده است و از میان الگوهای مطرح شده بهترین الگو را تصدی حداقلی مشاغل اجرایی و حکومتی و پرداختن حداکثری به کارکرد اصلی روحانیت یعنی تلاش علمی، تربیتی و اجتماعی برای دینی کردن جان و جهان بشری میداند.
لذا مبتنی بر چند پیشفرض نظری، فرضیه مقاله این است که، حضور و دخالت عالمان دینی و روحانیت در عرصه قدرت سیاسی، امری ضروری است که باید هر چه مؤثرتر و عمیقتر، برای تحقق اهداف و آرمانهای اسلامی، مورد اهتمام روحانیت باشد.
چارچوب نظری بحث نیز مبتنی بر تعریف واژگان کلیدی یعنی روحانیت، قدرت سیاسی و تعامل شکل گرفته است، مراد از روحانیت، قشری از جامعه میباشد که با سپری کردن مراحلی از دروس و مباحث حوزوی اشتغال اصلی خود را تحقیق، تدریس، تبیین و ترویج آموزههای دینی قرار داده است.
الگوی سوم که از این دو واقعیتر و جزئیتر به نظر میرسد چارچوبی است که، نه سطح بلکه عرصه تعامل را تبیین میکند، عرصههای قدرت و به تبع عرصههای تأثیرگذاری روحانیت در آن عبارتند از: عرصههای اندیشهسازی و نظریهپردازی، سیاستگذاری و مدیریت کلان، فرهنگسازی و هدایت، تربیت نیرو برای مناصب سیاسی نظارت بر قدرت، تصدیگری و احراز مشاغل سیاسی و اداری.
اگر کارکرد و فلسفه روحانیت را تلاش علمی، تربیتی و اجتماعی برای دینی کردن جان و جهان بشری بدانیم، انتظار این است که، روحانیت پا به عرصههایی بگذارد که با مقولات تفکر، ایمان و فرهنگ سنخیت داشته باشد؛ جز در موارد اضطراری، که پوشیدن لباس رزم هم بر همه از جمله مراجع تقلید واجب میشود."