چکیده:
این یادداشت، نقد کتاب «در هوای حق و عدالت » نیست، نگاه کوتاه نوزاویه ای بر منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد و نیم نگاه مختصرتری به وادادگی روشن فکری موجود ما است، که آن متن و منشور را هم بهانه حمله به فرهنگ ممتاز اسلام و مسلمین قرار داده اند. از کتاب «در هوای حق و عدالت» فقط به عنوان الگویی از این گونه بهتان آفرینی ها نقل شده است، نه متنی شایسته و در خور نقد.
خلاصه ماشینی:
"هرچند تجارب موجود، کارکرد منظم اجزای این ماشین عظیم توطئه علیه آزادی و اختیار بشر را، که طلبکارانه در زمره خدمات نوین تمدن جا میزنند، معرفی و مستند میکند، اما روشنفکری کنونی ایران، بدون آگاهی حتی نسبی از مرکزیت اداره اولتراامپریالیستی جهان[2] و کارکرد هماهنگ و برنامهریزی شده این مرکز برای تسلط عمومی بر زیربنای استقرار ملتها، با این تصور که در دفترچهای با عنوان منشور، حقوق فرضی انسانی برای او قایلند، حتی بیتوجه به رخدادهایی نظیر ویتنام و شیلی و افغانستان و فلسطین و اروپایشرقی و عراق، نگاه شیفتهوار و مجذوبی به غرب دارد و با استناد به مفاد جامد منشور، غالبا به جای مهاجم، مدافع را محکوم میکند و همین اواخر متن عاشقانه این شیفتگی درونی را در کتابی با نام «در هوای حق و عدالت» به ثبت رسانده است.
(موحد، در هوای حق و عدالت، ص 426) بهظاهر، قلمدار ما در کار بیان بیطرفانه انگارههای وصول به تمدن و تجدد و تحقق حقوق آدمی در دورههای اخیر است؛ اما با نگاه به باطن این مراجعه، از سمتگیری در سایه نشسته صاحب قلم خبردار میشویم؛ زیرا میرزا ملکمخان، که هنوز در چارهجویی برای بنبستهای ملی، نگاهی محیطی و بومی دارد، در خطاب قلمدار «گریبان چاک کن قلابی» مقام میگیرد و آخوندزاده مدافع «گسست کامل از گذشته» و خواهان «تخلیه کوزه ضمیر مرد مسلمان از محتوای خود» که میرود تا «ناسازگاری اصول مساوات و آزادی با موازین شرع» را برملا کند، مالک پرچمهای برافراشتهای میشود که مسئولیت دارد عقبماندگی ما را در درک و فهم «یکسانی حقوق زن و مرد و برابری انسانی میان مشرک و مسلمان» گوشزد کند و بهسبب قوانین قصاص و حد و تعزیر، «بربر و وحشی» بخواند!"