چکیده:
در این مقاله نگارنده در صدد است تات در پرتو تغییراتی که در فضای مفهومی واژگان«سیاست»و«قدرت»از دوران مدرن به پسامدرن صورت گرفت،تأثیرات این تغییرات را بر«جامعهشناسی سیاسی تطبیقی» (Comparactive Political Sociology) بنمایاند.در این مسیر،پس از مطالعهء نظری چگونگی تغییر فضای مفهومی و نظام مدلولی واژگان مورد بررسی،مشخص میشود که به موازات سیاسی شدن پدیدههای غیر سیاسی مدرن نظیر امور اجتماعی،فرهنگی و معرفتی در دستگاه نظری پسامدرن(با تأکید بر اندیشههای میشل فوکو)،حوزه«جامعهشناسی سیاسی» (Political Sociology) و بالطبع جامعهشناسی سیاسی تطبیقی هم از حیث گستره و هم از جهت موضوعی بسط یافته و لا جرم استفاده روشهای تلفیقی را در دستور کار خود قرار دادهاند.به علاوه،گسترش مرزهای سیاست موجب شده که مرز میان حوزههای مورد بحث با سایر حوزههای علمی کمرنگتر شده و آنها را به یکدیگر وابستهتر سازد.
خلاصه ماشینی:
"خاص به تطورات مفهومی سیاست(و نیز قدرت)و تأثیر آن بر جامعهشناسی سیاسی تطبیقی بپردازیم،دو دوره
میان عالمان اجتماعی وجود دارد،دولت و قدرت دولتی محوریترین عنصر مورد اتفاق آنها در این تعاریف
با این حال عدهء کمی از عالمان سیاسی مدرن نیز به این تعاریف و مفهوم سنتی از علم سیاست اعتراض
چرا که کنشهایی که در این سازمانهای غیر رسمی صورت میگیرد نیز معطوف به قدرت و
بر این مبنا طبیعی است که در جامعهشناسی سیاسی تطبیقی نیز دولت
و قدرت حاکمیت بنیاد(دولتی)محوریت یابد و تمامی مطالعات تطبیقی به این موضوع توجه ویژهای داشته
اما استفاده از واژه بالغ نیز به علت تأکید پسامدرنیسم بر ضرورت عین و ذهن و این ادعا که صورت کامل هرگز در تاریخ محقق نخواهد شد و از آنجا که نفس وجود
با این تبصره و قید مهم که نه تنها سایر متفکران مدرن چنین تعریف وسیعی از قدرت را بر نتافته و در نهایت
نوشتار حاضر تأکید اصلیاش بر نظرات اوست،به ما نشان میدهد که حتی اگر قرار باشد قدرت سیاسی مورد
دیگر تجلیات قدرت سیاسی را نیز مورد بررسی قرار دهیم.
از این منظر قدرت در ظرف کاربردها و تأثیراتش مورد بررسی قرار میگیرد و نه در پرتو مفاهیم ذاتباورانه و
عرصه سیاست کاملا مشخص و معطوف به قدرت در نظر گرفته شده است و آن گاه که سیاست وارد زندگی روزمره
اگر چه فوکو سعی دارد این نوع قدرت را از سایر انواع اخیر الذکر مجزا نماید،اما واقعیت آن است که این شکل از"