چکیده:
وقتی از مقابله ما با تمدن غرب سخن میرود،اولین سؤالی که به ذهن متبادر میگردد، چرایی این وضعیت است.چرا از اتحاد سخن نمیرود؟قطعا باید تضادی در کار باشد و یا لااقل احساس آن موجود باشد که در وضعیت چنین است لذا باید جست که اصلا آیا چنین تضادی یا احساسی واقعا وجود دارد یا نه،یا اصلا معقول هست یا نیست.
این مقاله در جستجوی پاسخی،ابتدا علل ممکنهءموجد یا توجیهگر مقابله ما بع غرب را دنبال میکند و از دو عامل«خارجی یا بیگانه بودن»و بر«باطل بودن»غرب،عامل نخست را پی میگیرد و با نظر به تعریف«ما»و«ذات ما»و رسیدن به این نتیجه که«ذات ما»همان تاریخ ملی ماست،«خارجی بودن»را بر مبنای تداول یا عدم تداول یک چیز در بستر این تاریخ ملی معنی میکند.
سپس با تکیه بر معنای فرهنگ و لحاظ کردن این دو در یک معنا،و اثبات اینکه نیازهای طبیعی بر نیازهای مادی ارجحیت دارد،و با تکیه بر اینکه تمدن زاییدهء تلاش انسان در جهت بهبود معیشت میباشد،و اجزای تمدن همسان ترقی یا تنزل میکنند و لذا رشد مادی آن بر رشد اخلاقی دلیل تواند بود،و نیز اینکه تمدن به لحاظ ابداع از آن ملتی خاص است اما به لحاظ قابلیت گسترش و تداول به هیچ ملتی متعلق یا منحصر نیست،لذا کسی حق ندارد آن را از دیگران دریغ کند و یا به بهانه خارجی بودن از استعمال آن منع کند.
و بالاخره اینکه تجدد همان شیوههای نوینی است که در مسیر تاریخ زندگی ملل رخ میدهد و سنت شیوههای تداول یافته و پیشینی هستند که روزی خود در عصری نماد تجدد بودند و لذا با نظر به شرایط فعلی مقابله ما با غرب مقابله سنت است با تجدد و ملاک پذیرش این شیوههای نوین چز بر مدار صلاح یا فسادانگیزی آنان نتواند بود و معیار تشخیص این صلاح و فساد درک علمی از شرایط امروزین زندگی است.
خلاصه ماشینی:
"رشد مادی آن بر رشد اخلاقی دلیل تواند بود،و نیز اینکه تمدن به لحاظ ابداع از آن ملتی خاص است اما به لحاظ قابلیت گسترش و تداول به هیچ ملتی متعلق یا منحصر نیست،لذا
آن تعریف حق و باطل است و بیم آن میرود که برای حل مشکل خود اگر از این در
اگر چنین باشد ننگ خارجی بودن فقط به تمدن غرب محدود نمیشود؛زیرا دین امروز
اما این فرض نیز داری اشکال است که قطعا میتوان آن را حل کرد.
خواهد بود؛ثانیا تعیین دقیق و علمی و جواب این سؤال کار زبانشناسان است،اما به احتمال قوی چیزیکه بتواند جوابگوی نیازهای حیاتی ما باشد باقی نخواهد ماند.
همین قالیهایی است که در طول صنعت قالیبافی این شهر بافته شده و اگر کسی در این
کرده نیست و این مجموعه عبارت است از تاریخ زندگی فردی او.
نگه دارد و نه هیچ ملتی حق دارد از ورود پدیدههای تمدن به کشور خود به این بهانه که
همه در کنار هم رشد میکنند،یا همه در کنار هم تنزل مییابند؟این سؤال را میتوان به این صورت خلاصه کرد:آیا تمدن یا فرهنگ متجانس الاجزاء است
است که برای دست یافتن به جواب درست باید هرکدام از اجزای تمدن جداگانه تعریف
تمدن ممکن نیست؛و این سخن حاکی از شکاکیت مطلق است و شکاکیت مطلق به
اجتماعی و حقوق بینالمللی انسان تماما روبه رشد و تکامل بوده است و در این زمینهها
حرکت تاریخ روبه ترقی است؛و اگر قانون ترقی پذیرفته شود،تمام اجزای تمدن باید
بیگانه است طرد کند و نه غربیها میتوانند از ورود این عناصر به ممالک شرقی و آسیایی"