خلاصه ماشینی:
"به زعم پاسمور، وقتی به مسئله «آنچه دانشمندان واقعا انجام میدهند» نظر میکنیم، مطمئنا نمیتوانیم نظرات پوپر را صائب بدانیم (اگرچه بدون شک، بخشی از عبارات پوپر، برخی از ویژگیهای علم را بیان میدارد)؛ چرا که توضیحات و تبیینهای عدیدهای از عملکردهای دانشمندان وجود دارند که مؤیدی برای این دعوی شمرده نمیشوند که بهترین راه سهیم شدن در پیشرفتهای علمی، به کار گرفتن روش حدس و ابطال است؛ زیرا «میتوان به موارد متعددی در تاریخ علم اشاره کرد که در آن، دانشمندان با روشهایی غیر از روش «حدس و ابطال» به پیشرفت علم کمک کردهاند...
«اگرچه بیشتر فلسفههای منطقی علم در دادن مثال خواننده را آزاد میگذارند، اما آنها اغلب به نوع خاصی از مثالها گرایش دارند که با واقعیت علم به عنوان یک فرایند در حال انجام مطابقت نمیکند؛ مثالهایی همچون «انسانی فانی است» و «تمام قوها سفیدند» که بیش از اینکه مثالی علمی باشد، نوعی تعمیم است که آدمی بدون علم و در رابطه با امور روزمره به وجود میآورد و اگر هم روزی نوعی قوی خاکستری یافت شود، به هیچ وجه، مجموعه علم مدون را به هم نمیزند.
مشکل تاریخ علم اکنون میتوانیم به یک مشکل عمومی بپردازیم که هرگونه تلاشی برای دست بردن در تاریخ علم با آن روبهروست و آن اینکه ـ همانگونه که پیشتر هم اشاره شد ـ تاریخ علم معمولا از دیدگاه فلسفه خاصی از علم نوشته میشود؛ مثلا، رابرت هال، که تاریخ علم از گالیله تا نیوتون را به رشته تحریر درآورده است، الگوی خاصی از آنچه پیشرفت در علم محسوب میشود، در ذهن خود داشته و ممکن است همین امر او را به سمت مبالغهگویی در زمینه بعد ریاضی علم نیوتون و بیارزش جلوه دادن اهمیت تجربه در علم، سوق داده باشد.
John Passmore, The Relevance of History to the Philosophy of Science."