خلاصه ماشینی:
مقدمه مسأله شناخت و مطابقت آن با امر واقع، گاهی با استمداد از تجربه و استدلال و گاهی به وسیله خیال و گاهی به کمک حکم دل و شهود مطرح و بررسی شده است، علیایّحال با وجود اصل هویّت و دوگانهانگاری واقعیت و ذهن یا متعلق و فاعلشناسائی، ارتباط sujet و objet ، به عنوان یکی از معضلات فلسفه باقی میماند و شکاف آن دو، به اصطلاح کارل یسپرس، عویصهای میگردد (1) که همواره مطرح میشود، و به قول حاجی ملاهادی سبزواری ارتباط متعلق و فاعلشناسائی، یعنی مسأله علم، مشکلی است که عقول را حیران ساخته است.
(22) بنابراین متعلقشناسایی کاملاً در همین تظاهر، پدیدار شده و در عین حال خارج از آن نیز هست، یعنی هر نمود و پدیداری به نحوی هم کل شیء را نشان میدهد و هم تمام آنچه را که آن شئی میتواند باشد، بیان خواهد کرد.
نگرش پدیدارشناسی، نگرش سیستمی و کل پیوسته است، از این جهت پدیدارشناسی با روانشناسیِ صورت کل و روانکاوی همکاهنگی دارد، زیرا در اوّلی آنچه فهمیده میشود مجموعه روابط به هم پیوسته است که شیء یا حالتی را معنیدار میسازد و تظاهری از تمام شخصیت انسانی است.
اصولاً هر مفهومی را تحلیل نماییم به پدیداری میرسیم که ادراک چیزی است که ردّ و ارجاع پدیدارشناسی میخواهد به همین پدیدار و داده اولیه نایل شود و اگر تلاش میکند به ماقبل علم و ماقبل حمل دست یابد، مرادش این است که دریافت خود شیء را از تمام تفسیرهای بعدی منفک سازد.
40- مراد این است که در پدیدارشناسی وجود جهان به عنوان متعلق التفات انسان و به صورت جهان پدیداری مطرح میشود.