چکیده:
نویسنده با آوردن برخی از نظریات مرحوم شریعتی، اولا پروتستانتیسم مسیحی را، واکنش به رهبانیت در مسیحیت دانسته و آنگاه تلاش میکند این امور را تعمیم دهد که، دین یا باید دنیوی دنیوی و یا اخروی اخروی باشد و اصولا جمع میان دین دنیوی و دین اخروی ناممکن و نشدنی است.
خلاصه ماشینی:
"تردید نباید کرد که، ماهیت پروتستانتیسم در دین مسیحیت عبارت بود از: بهکار گرفتن دین برای دنیا یا آنرا در خور معیشت دنیوی کردن و یا دینداری را در عین دنیاداری تعبیر کردن و این دو را با یکدیگر آشتی و سازگاری دادن.
شکاف اولیهای هم که در مسیحیت افتاد، شکاف کلامی بود ولی از آنجا که دین و دیانت در جامعه اروپایی تأثیر فوق العاده زیادی داشت و ذهن مردم را به تسخیر خود درآورده بود، ذهنیت دینی تازهای که برای آدمیان پیدا شد، تأثیرات دنیوی غریبی در جامعه و بر تاریخ و تمدن اروپایی گذاشت که مطلقا هیچ متفکری و هیچ مورخی پیشبینی آنرا نمیکرد.
به همین سبب وی معتقد است که، باید مفهوم کار را در اسلام و دین زنده کرد و این نظر او در واقع، از این اعتقاد نشأت میگرفت که با دنیایی کردن دین، میتوان یک دنیای آباد را از دل دین بیرون آورد.
حال سخن در این است که، دینی که دنیوی دنیوی باشد آیا معنایی جز فروکاهش دین به دنیا دارد؟ آیا دین دنیوی محض، همان تک جهانیشدن نیست؟ آیا در اینباره ممیز و امتیازی میان دنیای دینی با دنیای غیردینی باقی خواهد ماند؟ آیا دینداری ـ چه در مرحله عمل و چه در ساحت نظر ـ اثری در دنیای یک دیندار خواهد داشت؟ آیا در این صورت آخرتگروی صرفا یک امر صوری و تشریفاتی نخواهد داشت؟ به نظر میرسد بنابر تحلیل نویسنده از روشنفکر دینی، تنها تفاوت میان یک روشنفکر دینی و غیردینی دراین نکته خواهد بود؛ که روشنفکر دینی به لحاظ ذهنی در پس این دنیا، آخرتی هم میبیند و آن دیگری به چنین چیزی اعتقادی ندارد."