خلاصه ماشینی:
"یکی از رویکردهای اخیر که به گمان راقم این سطور از موضعی معقولتر به موضوع ارتباط دین و رسانه میپردازد،رویکرد فرهنگگرا به مسئله است که با اتکا به میانجیگری فرهنگ،به مطالعه نسبت بین این دو اقدام میکند.
توجه دانشگاهیان تنها زمانی به نظریهپردازی در خصوص رابطه بین دین و رسانه جلب شد که جنبشهای دینی عملا با استفاده از رسانهها و به ویژه تلویزیون به تعامل با فرهنگ عامه و تأثیرگذاری بر آن پرداختند(به عنوان مثال مراجعه شود به: (Hadden Swann 1981;Horsefield 1984;Ammerman 1987;Hoover 1988 1995;Hoover and Venturelli 1996;Soukup 1989;Ableman,R.
11استوارت هوور (Hoover 1997:284) به گرایش جریان مسلط مطالعات رسانهای و ارتباطات به مطالعه کارکردها و تأثیرات رسانهها،اشاره میکند و میگوید که بیعلاقهگی این جریانات مطالعاتی به بررسی دین و نسبت آن با رسانهها و فرهنگ برخاسته از«مفروضههای ایشان درباره ساختار اجتماعی جوامعی بود که رسانهها در آنها فعالیت میکردند.
مسئلهای که هم واقعی بود و هم جنبههای نظری داشت:دین،فرهنگ و جامعه چگونه از طریق رسانهها در تعامل قرار میگیرند؟ ضرورت مطالعه نسبت دین،فرهنگ،و رسانه همانطور که نظریههای محافظهکار نمیتوانند توضیح متقنی درباره دلایل خیزش و احیای دین در جهان سکولار معاصر ارائه کنند،نیز نمیتوانند توضیح قانعکنندهای از استفاده رو به فزونی جنبشها،نهادها،و افراد دینی از رسانهها بدهند.
اگر نقطه عزیمت این مطالعات نگاهی جامعهشناسیگرایانه باشد،به این معنا که تحت تأثیر آرایی چون سنت دورکیمی دین و فرهنگ را تعیین شده و متأثر از نهادهای اجتماعی دیگر فرض کنیم و یا همچون نودورکیمیها دین و فرهنگ و رسانه را حد اکثر همتراز و موازی با نهادهای اجتماعی دیگر تلقی کنیم،درک تازهای از نسبت این سه به دست نخواهد آمد."