خلاصه ماشینی:
"حتی اگر این سینما در کشوری مانند ایران پا گرفته باشد که حرکت خود به سوی مدرنیسم را به شکل تجربهای ناتمام و ناقص انجام داده و از این جهت با تناقضهای گوناگون در همهی جهات از جمله فرهنگ و هنر روبهرو شده است.
رامین جهانبگلو دربارهی واقعیت در آثار کیارستمی این اعتقاد را دارد: اگر کیارستمی احساس میکند که باید واقعیت را با اصطلاحاتی جز رئالیسم معمول در سینما بیان کند،بدین علت است که میبیند قادر است از طریق نگاه جادویی آن،هرگونه حس نفرت، ترس،و انزجاری را که تماشاگران نسبت به زشتیهای جهان دارند به غنا و کمالی درونی مبدل سازد که حتی میتواند از خلال آن رنگهای زندگی را نگاه کند.
کیومرث پوراحمد در خاطرات خود از پشت صحنه خانهی دوست کجاست؟توضیح میدهد که کیارستمی خود قبلا با پیرمردی(که در فیلم نقش پدربزرگ را بازی میکرد)صحبت کرده و حرفهایی را دربارهی ترتیبت صحیح بچهها و لزوم تنبیه آنها در دهانش گذاشته بود و او که باورش شده بود این حرفها متعلق به خودش است،بعدا همانها را جلوی دوربین از جانب خودش بیان کرده است.
کیارستمی با بهرهای که از زندگی اطرافش و نیز از زیباییشناسی هنر سنتی ایران گرفته،موفق شده است نوع جدیدی از سینما را خلق کند که پیش از آن در دنیا وجود نداشت،یعنی سینمایی که در تضادی بنیادین با اصول زیباییشناسی سینمای غرب(که مبتنی بر بیان درونی احساسات مولف است)قرار دارد.
زاون قوکاسیان توضیح میدهد که چطور بعد از تماشای فیلم زیر درختان زیتون در وینال 49 احساس آرامش به او دست داده و توانسته علت اهمیت سینمای کیارستمی را در غرب درک کند: وقتی فیلم به پایان میرسد فرصتی هست که در بیرون از سینما به خیابان در این موقع شب نگاه کنم."