خلاصه ماشینی:
"برای مثال،یک سیب از هنگامی که نارس و سبز و ترشمزه بر شاخهی درخت قرار دارد تا آن هنگام که میرسد و رنگش به زردی و قرمزی میگراید و مزهاش شیرین و گوارا میشود،همچنان سیب نامیده میشود؟و چگونه است که ما با وجود این همه تغییر و دگرگونی که بر سیب واقع میشود،آنرا یک چیز میدانیم و نه دو چیز؟بیگمان پاسخ در چگونگی این دگرگونیها در پیوند با زمان و مدت سپری شده است وگرنه تغییر و دگرگونی یک چیز در ارتباط با مکان،حرکت را ایجاد میکند: درحالیکه سیب مذکور حرکتی نداشته و از جایی به جای دیگر تغییر محل و مکان نداده است.
پس،زمان آینده وگذشته در زمان حال قرار میگیرند51میتوان معنای التفات به گذشته و التفات به آیندهی موردنظر هوسرل را که در بحث از آگاهی از زمان با مثال در مورد موسیقی بیان کرده،است،به قلمرو تصویر متحرک یعنی سینما نیز گسترش داد،زیرا از آنجایی که سینما دارای تصاویر ثابت است،به هنرهای تجسمی مانند نقاشی مرتبط است،اما به لحاظ حرکت داشتن تصاویر متوالی،همانند موسیقی است.
در این حالت،حرکت به اعضای چهرهی بازیگر منحصر میشود:پرش مختصر پلک یا گردش چشم یک انسان هیچگاه در زندگی عادی و فاصلههای معمول دیده نمیشود،اما بر پرده و تصویر بزرگ آن کوچکترین حرکت آنچنان قدرت و عاطفهای دارد که موجب اعتلای هنری سینما شده است.
برخی نویسندگان رمان نو فیلمهایی هم ساختند که بر همین لایه استوار شده است:هر اثر سینمایی تازه،آنها اندیشهای بود دربارهی یادآوری انسان از تردیدها،سماجتها و فاجعههای او61،ازاینرو برخلاف اعتقاد رایج،اهمیت سینما در داشتن حرکت نیست،بلکه زمان اهمیت بنیادی دارد."