خلاصه ماشینی:
"اما آیا خود موضوع نجات باید براساس قراردادهای روایی هالیوود بیان شود؟آیا نمایش فهرست شیندلر باعث میشود که مخاطبین،حدود و ثغور معنای همهسوزی را به جای اعمال اعضای اس اس و همکارانش،و ناامیدی قربانیان آنها،در دوراهی اخلاقی دربارهی نجات و بقاء درک کنند؟ فرار،استعارهای از وضعیت حاد آدمیست،که در بازتولید فرهنگی همهجا حاضرش،در جهت ناملموسسازی«منطقه خاکستری»عمل میکند: شاید خوب باشد که شرایط یک زندانی،یعنی نبود آزادی،به عنوان چیزی نادرست و نابهنجار-بهطور خلاصه،مثل یک بیماری-درک شود که باید از طریق فرار یا شورش درمان شود.
عقاید مبتنی بر قدرت فیلم اسپیلبرگ در ساکت کردن تمام بازنماییهای دیگر،و دربارهی یک دانش مطلق از همهسوزی،هر دو حدودی نهایی را پیش روی ما قرار میدهند که در نهایت منجر به این پرسش کلی میشوند که آیا در مورد نسلگشی نازیها باید حرف زد یا خیر.
اما مورد فهرست شیندلر این پرسش را برمیانگیزد که تز«بحران در بازنمایی»به وجود آمده توسط همهسوزی-«زبان نامفهوم نازیها در بیان مرگ،زبان و بیان سمبولیک را بهطور جبرانناپذیری تباه کرده است؛تجربهی وحشت و نسلکشی به جهاتی خارج از قیود زبان قرار میگیرد»-تا چه حد به اصل تخطیناپذیری بدل شده که از پیش تعیین میکند چه کسی حق دارد از همهسوزی سخن بگوید.
شیوهای که اهمیت تحریفهای فیلم را بااهمیت تأثیر آن سبک و سنگین میکند،باعث تشدید تمایلی به نوعی شکاکیت مطلق نسبت به امکان[وجود و ارائهی] دانش عمومی دربارهی همهسوزی شده است که از پیش در معرض سوء ظن مغرض بودن یا شیادی قرار نگرفته باشد."