چکیده:
نویسنده این مقاله دو ادعای اساسی دارد: اول، خداوند حق حاکمیت به معنایحقوقی ندارد؛ زیرا حقوق، امری انسانی و مربوط به اجتماع انسانهاست و به یک ضامن اجرانیاز دارد؛ درحالیکه خداوند نمیتواند در جامعه حاضر شود و اجرای حق حاکمیت خود راضمانت کند. دوم، اوامر و نواهی الاهی در کتب مقدس نیز فقط تاییدی بر اصول اخلاقی بهرسمیت شناخته شده میان انسانهاست، نه بیشتر.
خلاصه ماشینی:
نگاه ویژه حقوق بشر، متون ادیان ابراهیمی، حق حاکمیت خداوند محمد مجتهد شبستری آفتاب، ش 32 نویسنده این مقاله دو ادعای اساسی دارد: اول، خداوند حق حاکمیت به معنایحقوقی ندارد؛ زیرا حقوق، امری انسانی و مربوط به اجتماع انسانهاست و به یک ضامن اجرانیاز دارد؛ درحالیکه خداوند نمیتواند در جامعه حاضر شود و اجرای حق حاکمیت خود راضمانت کند.
پرسش دیگر این است که بر فرض وجود داشتن اصل حرمت ذاتی انسان در آن متون، آیامثلا به «آزادی سیاسی و دینی و اجتماعی» به آن «معنا و مفهوم» که در اعلامیه حقوق بشرمورد تصویب قرار گرفته است، توجه میشود؛ یا اینکه این مفاهیم و معانی در آن متون نیامدهاست و در این صورت، این پرسش مطرح میشود که متألهان و متکلمان یهودیت، مسیحیتو اسلام چگونه باید با این اصول و مواد سی گانه و مبانی فلسفی آنها برخورد کنند.
به نظر میرسد «حق» در آن مفهوم که توضیح داده شد، چون یک موضوع انسانی است وتنها در جهان انسان و درباره انسان و تنها با وجود ضمانت اجرایی معنا پیدا میکند، نمیتوانددرباره خداوند، معنا و مصداق داشته باشد و به این جهت نمیتوان گفت که خداوند حقحاکمیت حقوقی در فلان جامعه دارد.
در روند زندگی اجتماعی انسان، هر کدام از افراد جامعه به عنوان فردی آزاد ومسئول است و مواد حقوق بشر را که تضمین حقوقی آن اصل است، نفی نمیکند؛ بلکه، بنا بهنظر پارهای از فیلسوفان، این حقوق را تأسیس میکند.
د) نویسنده محترم این مطلب را میپذیرد و به آن تصریح میکند که خداوند حقوقزیادی بر انسان دارد و این حقوق همان اوامر و نواهی الاهی است.