خلاصه ماشینی:
"«دان بار»نیز با هدیه کردن اسبهای خود به قبیله،به وجوه انسانی و عاطفی«قبیله سو»نزدیک میشود و درک میکند که سرخپوستها تاکنون تا چهاندازه مورد ستم سفیدها قرار گرفته بودند و رفتار جنگی آنها چگونه به وجود آمده و جزئی از طبیعت شده است.
چنین مظاهری از فرهنگ ژاپنی در فیلم میتوانست به رنگ و لعاب متظاهرانه و توریستی بدل شود اما چون دقیقا در جایی نشان داده میشوند که علاقمندی آلگرن شکل گرفته و چند اتفاق دراماتیک،رابطه او ساموراییها را رشد بخشیده و آن عناصر نیز نقش دراماتیک پیدا کردهاند.
وقتی او با حیرت به اسلحه لورنس نگاه میکند،حقارت او تکمیل میشود اما این صحنهها و جوابهای استعمارگرانه لورنس مقدمهای برای ورود به مشکلاتی است که لورنس باید در آن غرق شده و در پایان فیلم به سادگی آنها علاقمند شود.
تلاش اومانیستی او در نجات جان مرد عربی که در صحرا گم شده و به باور بادیهنشینان مقهور سرنوشت شده است،چند سکانس بعد به حرکت غریب قتل او توسط لورنس منجر میشود!یعنی کسی را میکشد که خود نجات داده بود!جالبتر از همه اینکه هردو عمل او مورد تحسین بادیهنشینان قرار میگیرد!در حقیقت این دو رفتار متضاد به علاوه چند اتفاق دیگر،در پایان فیلم او را به تأمل جدی رهنمون میسازد که به دگرگونی او منجر میشود.
اما وقتی آلگرن و دان بار در عشقهای متفاوتی گرفتار میشوند که نقش کاتالیزور دگرگونی آنها را ایفا میکند،کمی درباره مثبت بودن عدم حضور زن در لورنس عربستان،تردید به وجود میآید."