چکیده:
ادبیات،ارتباط خود با جامعه را گاه به صورت آشکار و گاه به صورت پنهان بیان میکند. حتی زمانی که نویسنده نیت پرداختن به مسائل اجتماعی را ندارد،متن،به سبب شبکهء پیچیدهء دلالتهایش با حیات اجتماعی ارتباط مییابد.از نظر فرمالیستهای روس شکل یک متن ادبی،گویاترین بیان تعامل متن و جامعه است و حتی زمانی که محتوای اثر رابطهاش را با جامعه پنهان میکند،شکل ادبی نمایانگر این رابطه است.ساخت گرایان فرانسوی با تعمیق آرای فرمالیستها،تحلیل"نوشتار"یا همان شیوهء بیان خاص نویسنده را بهترین باز نمایی تعامل اثر ادبی و جامعه به شمار آوردند.بر این اساس،بررسی"نوشتار"، بهترین شیوهء فهم رابطهء میان ادبیات و جامعه است.در عین حال،بدیهی است که این بررسی به یک چار چوب نظری نیازمند است که تبیین رابطهء دو سویهء کارکردهای ادبی و اجتماعی را از جمله وظایف خود به شمار آورد؛بنابراین استناد به"نظریهء نظام چند گانهء" ایتامار اون زهر در تحقیق حاضر در این راستا توجیهپذیر است.باید دانست که این نظریه، نوعی رویکرد"عام"به مهمترین عرصههایی است که حیات فرهنگی جوامع را شکل میدهند،ازاینرو تعامل ادبیات و جامعه را صرفا در کلیات آن مطرح میکند و ردیابی این تعامل در"نوشتار ادبی"وظیفهای است که انجام آن را مقالهء حاضر به عهده گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"طرح مسئله با فرض"نظام"بودن اثر ادبی،تحلیل عناصر آن از جمله ضرباهنگ2،سبک3،و نوشتار4 شواهد کافی در اختیار ما قرار میدهد که در یابیم هریک از این عناصر،به عنوان یک عامل اثر گذار،در محدوده عملکرد خود از سایر عناصر متن قابل انتزاعاند5،با این حال"نقش ساختار6"ی هر عنصر،حاصل یک شبکهء تعاملی است که از مجموعه روابطش با سایر عناصر یک اثر،با کل نظام ادبی،و با سایر نظامهای مرتبط با نظام ادبی استناج میشود.
شکل ادبی از منظر جامعهشناسی زبان،اعتبار عناصر متشکلهء زبان بیش از آنکه در ایجاد یک"نظام ساختمند ناآگاه بالقوه"باشد-یعنی تأکید به"توانش"زبان که به ناچار"کنش2"زبانی ار در جایگاهی ثانوی قرار میدهد-در شکل دادن به نوعی"قدرت بالفعل آگاهانه برای تحقق یک رفتار اجتماعی است"(واردهاف3،0991:721)،زبان،از این منظر نوعی نظام نشانهای کلان است که نشانههای آن مصداق نهاییشان را نه در گفتار که در"گفتگو"مییابند.
بر این اساس اگر"گونهء ادبی"،به واسطهء نیاز مخاطب یک زمان-مکان خاص،ظرفیت اجتماعی تازهای را میپذیرد،در"سبک ادبی"،قابلیت کنش اجتماعی است که نیاز ادبیات به ظرفیتهای جدید را پاسخ میگوید،زیرا همچنانکه باختین2میگوید در هر گونهء ادبی "مکالمهای میان سبکهای گوناگون،و شکلهای متفاوت بیان"(باختین،7791:201)،در میگیرد که فهم آن براساس"نسبت میان سوژه و زبان او"(دو سوسور،2291:81)،و یا رابطهء توانش/ کنش(چامسکی3،7591)امکانپذیر نیست ،بلکه صرفا به مدد نوعی گفتمان ادبی قابل درک میشود.
نتیجهگیری فهم رابطهء ادبیات و جامعه برپایهء نظریهء نظام چندگانه بیتردید آفاق تازهای را گشوده است، بسیاری از پرسشهای پیشین در این ارتباط را ابطال کرده،و پرسشهای کاملا متفاوتی را پیش کشیده است،و نهایتا با تامل در شبکهء پیچیده و فراگیری که از تعامل نظام ادبی و نظام اجتماعی پدید میآید،گفتمان تازهای را شکل داده است که بیش از آنکه عرصهء مباحثه باشد،حوزهء کشف است،و بیش از آنکه پاسخهای روشن را اقتضا یا ارائه کند،طرح پرسشهای تازهای را طلب میکند."