خلاصه ماشینی:
"مستقل نبودن(اندارج)از ماهیت جامعه معنای امنیت جزیی از علم به جامعه است مکتب انتقادی با بهرهگیری از مفهوم«شهود دیالکتیکی»و ارایه تفسیر سوم از«امنیت اجتماعی شده»و به کارگیری مفهوم«سلطه»به عنوان بدیل«تاثیرگذاری یکجانبه»که متاثر از مارکسیسم ارتدکس بود،در واقع توانست برون شوی مناسبی را در جامعه شناسی امنیت طراحی کند که امروز مورد توجه نویسندگان بسیاری قرار دارد.
در همین خصوص نقش تعلیمی«تئوری اجتماعی»مورد تاکید اندیشهگران انتقادی قرار گرفته و برای توفیق آن،دو شرط زیر مطرح میشود: اولا-تئوری باید امکان باز تعریف بازیگر را در شرایط تازه،فراهم آورد و به او بگوید که چرا «بازیگران آن گونهاند که هم اکنون هستند»،«چرا آنها ناخرسندند»،«نیازهای واقعی آنان کدامست؟»و بالاخره اینکه:اگر وضعیت موجود آنچنان که هست،استمرار یابد امیدی به رفع نارضایتیها وجود ندارد و به طور طبیعی،ناامنی بروز خواهد کرد.
بنابراین چنین میتوان نتیجه گرفت که سومین اصل از برنامه امنیتی مکتب انتقادی را«مردم سالاری»شکل میدهد که در آن مردم صرفا به عنوان«موضوع»(مطابق مکتب پوزیتویستی)مطرح نبوده و افزون بر آن،نقش تاثیرگذاری در تعریف قوانین شبه علی برای نقد وضعیت موجود و شکلگیری وضعیت مطلوب دارند.
تفسیر اجتماعی دو اصل بالا آن است که:عالم انتقادی میپذیرد که هر چند بازیگران ممکن است در عقاید و درک از خود دچار اشتباه باشند،اما این به آن معنا نیست که باید در پی اصلاح آنها برآمده و تئوریهایی تازه و صحیح را جایگزین کرد.
3. هرمنوتیکال بودن امنیت:امنیت از منظر انتقادی مقولهای زمینهوند به شمار میآید که برای درک معنای آن لازم است بستر اجتماعی به مثابه فضای اصلی مولد امنیت مورد توجه قرار گیرد."