چکیده:
برخورد کاملا ویژه و متفاوت کانت با مسائل فلسفی او را به سمتی سوق داد که در خصوص مسأله علیت نیز تفسیری ارائه دهد که بسیار قابل تأمل است.به نظر می رسد که اصل علیت آنسان که کانت آن را در تمثیل سوم خود مطرح کرده و مبرهن میسازد تفاوتهایی اساسی و سرنوشتساز با مفهومی که دیگر فیلسوفان از علیت در مد نظر داشتهاند دارد؛و مهم این است که اگر براهین کانت در اثبات علیت موفق به نظر آیند،این به معنای اثبات علیت به معنا و مفهومی است که کانت از آن مراد کرده است.البته این مسأله-یعنی اراده مفهومی متفاوت از علیت-خود ناشی از نظر کانت مبنی بر آن است که ما نمیتوانیم با تعریفی خودسرانه در باب ماهیت علیت تصمیم بگیریم،بلکه باید هویت تجربه زمانی را تحلیل کنیم و در آن صورت میبینیم که این تجربه متضمن علیت به معنای توالی ضروری است.براهین کانت سعی در تحلیل این تجربه و نشان دادن توالی ضروری مستتر در آن دارند،ضرورتی که شرط تجربه پدیدارهای متوالی و زمانمند است. این مقاله با نظر به آراء شارحین کانت به نقد و تحلیل براهین وی مینشیند و ضمن ارزیابی دو سنخ اصلیاش که در براهین وی تمیز داده میشود،در برتر دانستن یکی نسبت به دیگری رأیی خلاف رأی معمول شارحین اتخاذ میکند.از مهمترین شاخصه های علیت مطابق با اصلی که کانت مطرح میسازد این است که علت و معلول اولا متعلق به حوزه پدیدارهای تجربی و طبیعیاند،ثانیا از سنخ تغییراتند(و نه مثلا از سنخ جواهر)،و ثالثا نسبت به هم متوالیاند و نه همزمان.این خصیصه سوم از مهمترین نکات مورد توجه این مقاله است.
خلاصه ماشینی:
"اما با توجه به مجموع سخنان کانت،به نظر میرسد تردید نمیتوان کرد در اینکه مراد او از«قاعده» همان اصل کلی علیت است،چرا که مطابق این جمله،این شخص مدرک پدیدارهاست که آنها را بر طبق قاعدهای متفاوت از ادراک سادۀ دیگر تصور میکند،و میدانیم که مضمون تجربی قوانین علی چیزی نیست که در اختیار هرمدرکی باشد و کانت بارها تذکر داده که اصلا سخن او به تشخیص این مضامین راجع نیست.
پس«به چه دلیل ما برای آنها متعلقی ر نظر میگیریم و فراتر از واقعیت ذهنیشان به واقعیتی عینی، که کسی نمیداند چگونه است،قائل شویم؟معنای عینی نمیتواند در رابطه با یک تصور دیگر(از چیزی که انسان مایل است آن را عین اطلاق کند)تشکیل شده باشد:زیرا،در آن صورت،این سؤال تجدید میشود که:این تصور اخیر چگونه از خود خارج میشود و علاوه بر معنای ذهنی،که به عنوان یک تعین ذهنی متعلق به آن است،معنای عینی نیز مییابد؟اگر سعی کنیم دریابیم که با ارجاع به یک عین به تصورهای ما چه سرنوشت نوینی اعطا میشود،و تصورهای ما از آن طریق چه هیبت و وقاری کسب میکنند،درخواهیم یافت که این رابطه کار دیگری نمیکند جز اینکه همبستگی تصورها را به شیوهای معین ضروری میگرداند،و آنها را تابع قاعدهای میگرداند،و اینکه متقابلا،اگر به تصورهای ما معنای عنی اعطا میشود،فقط به این دلیل است که نوعی نظم معین در نسبت زمانی تصورهای ما ضروری است."