خلاصه ماشینی:
"تأثیر مکاتب چندگانه فرهنگی(که در سطر قبلی بدان اشاره شد)در فرایند بازنگری فرهنگی، طبعا تأثیری یکدست و مشخص نبوده است،چرا که نگرشهای مرتبط با فرهنگ در قلمرو مطالعات انقلاب،خود را دربست در اختیار یکی از چندگانههای یاد شده قرار ندیدهاند،بلکه برعکس میتوان با ارجاع به نظریات و مکاتب فرهنگی شاهد اقتباسهای جسته و گریخته و بعضا دلبخواهی و آزادانه بود که طرفداران این گرایش بدان تمسک جستهاند.
اسکاچپول بعد از شوک وارده،عقبنشینی و اظهارات پوزش خواهانهاش1در باب اسلامی،فرصت دیگری میخواست که بار دیگر نظریه خود را با (1)-اسکاچپول بعد از وقوع انقلاب اسلامی اعتراف کرد این انقلاب یک رخداد و فرایند آگاهانهای بوده است که به واسطه جنبههای ارادی آن با نظریه جبر گرایانه او در تعارف است(برای اطلاعات بیشتر نک به مقاله دیدگاه اسکاچپول و رهبری در انقلاب ایران(ناصر هادیان)و نظریه اسکاچپول و انقلاب ایران(فریده فرهی)فصلنامه متین شماره 1(1377).
از همین روست که بعدها اسکاچپول نوعی تفسیر ساختارگرایانه در تبیین انقلاب اسلامی ایران(بهعنوان بزرگترین منبع بحران ساز نظریهاش)ارائه میکند که در واقع نوعی تبیین تلفقی از عناصر ساختارگرایانه ذهنی و عینی است.
از ثمرات این انقلاب برای طرفداران بازنگری فرهنگی همین بس که سرسختترین خصم ساختارگرایشان«اسکاچپول»از اریکه ضدفرهنگی خود پایین آمده و همانهایی را که روزی«بیهدفهایی در سطح کلان»مینامید(منظور عناصر ارادی و فکری)،عناصری تاثیرگذار تعبیر کرد که نقششان در نظریه ساختارگرایانه او نادیده گرفته شده بود(اسکاچپول،1982).
ب) رویکرد گفتمانی همانطور که در سطور قبل بدان اشاره شد،رویکرد گفتمانی ماهیتا چیزی جز رهیافت مطالعات فرهنگی(که در این متن فرهنگ عامه نامیده شده)نیست،جز آنکه در این رهیافت هدف آن است که مکانیزم علی تبدیل منابع فرهنگی به انگیزشهای کنش انقلابی شرح داده شود."