خلاصه ماشینی:
"همین طور ایشان دوره بعد از رنسانس را کاملا دوره سکولار و بلکه لائیک می داند و در این باره هم توضیح نمی دهد که نقش مسیحیت و آموزه های مسیحی در دنیای امروز غرب از آمریکا گرفته که 85 درصد از مردم خود را دیندار می دانند و چهل درصد از آنان هفتگی به کلیسا می روند تا اروپا, چه می باشد و چرا با جریان استعمار همواره مسأله مسیحیت و تبلیغات مسیحی جدی بوده است؟ علاوه بر این وقتی مؤلف از نوشته های غربی ها در رد تفکر و علم جدید استفاده می کند به این مسأله اشاره نمی کند که آیا این نوشته ها که برخاسته از تفکر مدرن در دنیای مدرن می باشد ـ هرچند ناقد مدرنیته هم باشند ـ نسبتی با اندیشه دینی و وحیانی دارد یا نه, آیا به گفته مؤلف این تحلیل ها نوعی بدعت, حداثت و انحرافی نیست که غربی ها در تحلیل های شیطانی شان آن را اظهار داشته اند؟ 5.
مگر نویسنده خود بدین نکته اذعان ندارد که خود تسلیم در برابر مدرنیته, عسر و حرج و ضرر و زیان به دنبال خواهد داشت و آن حرام است (ص201), مگر ضرر و زیانی که از پذیرش مدرنیته پیدا می شود کمتر از ضرر و زیانی است که از مقاومت در برابر مدرنیته به وجود می آید, از سوی دیگر آیا این نگاه به دین نگاهی حداقلی به دین نخواهد بود که هر کجا دین با مدرنیته ناهمخوانی داشته باشد به امید عصر ظهور و به بهانه عسر و هرج باید از دین عقب نشست و بدعت, ضلالت, انحراف و شرک به خدا را در دین خدا قبول نمود, اصولا این تفکر به لحاظ برون رفتی که برای بشر تعریف می کند بالمآل با تسلیم در مقام عمل در برابر مدرنیته چه تفاوتی دارد؟ در این تفکر که ایده ای جبرگرایانه در نهان دارد, اصولا راه برون رفتی در دوره غیبت وجود ندارد."