چکیده:
مفهوم وجود درکانون افکار هایدگر جای دارد و همین سخن راجع به قدرت در آثار فوکو هم میتوان گفت و درست همانگونه که هایدگر تایخچهای دربارهء وجود-که اوج آن فهم فنی وجود است-در اختیار مینهد تا به ما در فهمیدن و غالب آمدن بر روش متداولی که در پرداختن به اشیا به عنوان متعلق شناخت داریم،مدد رساند.فوکو نیز به تحلیل نظامهای قدرت جندی،که اوج آن زیست- قدرت جدید است،میپردازد تا ما را در رهانیدن خودمان از این که خود را فاعل شناسا بدانیم،یاری کند.استدلال من این است که این تشابهات به آن سبب پدید آمده که تصور فوکو از قدرت حاکی از جنبهء اجتماعی همان چیزی هست که هایدگر آن را«بیاض»مینامد.یعنی در حالی که هایدگر دل مشغول هم آهنگی اعمال روزمرهای است که افشای همهء انواع هتومندها را امکان پذیر میسازد،فوکو به اعمالی میپردازد که آن چه را،در هر زمان خاص،انجام دادنش برای افراد معقول است،معین میکنند.هایدگر همچنین مدعی است که از زمان یونانیان(به این سو) بیاض را نادرست فهمیدهاند.این سوء فهم را که برطبق آن،معقولیت امری است که از وجودی برین سرچشمه میگیرد،وی الهیات وجودی مینامد.این شبیه است به این ادعای فوکو که از روزگار افلاطون به بعد،افراد برداشت نادرستی دربارهء قدرت به عنوان امری سلطنتی، یعنی به عنوان امری که از بالا تحمیل میشود،داشتهاند. سرانجام این هر دو نفر وضع و حال فرهنگی فعلی ما را بسیار خطرناک میدانند،زیرا اعمال ما رو به سوی یکهتازی دارند و لذا اعمال حاشیهای را که براساس آنها میتوان با فهم فعلی ما نسبت به وجود مخالفت ورزید،از میان میبرند و بدین وسیله منابعی را که میشود باعث فهم جدیدی نسبت به وجود و قدرت گردند،نابود میسازند.اما در نهایت هایدگر و فوکو اختلافی اساسی با یکدیگر دارند.هایدگر بر این مطلب تأکید میکند که ما تنها از طریق سعهء صدر داشتن نسبت به قدرت رو به افزایش اشیا میتوانیم اعمال به خطر افتاده را نجات بخشیم،در حالی که فوکو بر مقاومت عامدانه و فعالی که در ضمن مبدل ساختن خویش به اثری هنری نهفته است، اصرار میورزد.
خلاصه ماشینی:
"وجود قدرت هایدگر و فوکو نوشته:هیوبرت دریفوس ترجمه:حسینعلی شیدان شید (به تصویر صفحه مراجعه شود) چکیده مفهوم وجود درکانون افکار هایدگر جای دارد و همین سخن راجع به قدرت در آثار فوکو هم میتوان گفت و درست همانگونه که هایدگر تایخچهای دربارهء وجود-که اوج آن فهم فنی وجود است-در اختیار مینهد تا به ما در فهمیدن و غالب آمدن بر روش متداولی که در پرداختن به اشیا به عنوان متعلق شناخت داریم،مدد رساند.
هایدگر بر این مطلب تأکید میکند که ما تنها از طریق سعهء صدر داشتن نسبت به قدرت رو به افزایش اشیا میتوانیم اعمال به خطر افتاده را نجات بخشیم،در حالی که فوکو بر مقاومت عامدانه و فعالی که در ضمن مبدل ساختن خویش به اثری هنری نهفته است، اصرار میورزد.
»61 هر دو تن فایدهء بازنمایی در دوران باستان را نشان دادن ظهور اعمال نو و آغاز جدی اما ناپایدار تجدد میبینند؛ نقطهء شروعی که هنوز در مورد فهم بسیار جدید خود هایدگر و فوکو،هنگامی که انتظار پایان انسانگرایی را میکشند، به اوج فصاحت و بلاغت دست مییابند راجع به وجود،که نخست در تفسیر کانت از انسان صراحت مییابد و سرانجام خود را در فهم فنی معاصر ما راجع به وجود باز مییابد،با تردید همراه است.
وی،همآهنگ با مخالفتش با همهء مدعیات،یکهتازانه در باب اینکه افراد زندگی خود را چگونه باید به یر بزند،از هرگونه گزارش و توصیفی دربارهء اینکه آدمیان ذاتا چیستند یا به انجام دادن چه کاری خوانده میشوند،اجتناب میکند؛خواه دعوت نیچه به غلبهء دائمی بر خود باشد و خواه ادعای هایدگر در این مورد که وجود مقتضی پذیرندگی است حتی نسبت به شیوهای که به آن شیوه اشیا فنآورانه،همچون پل بزرگراهها،اعمال ما را متمرکز میسازند."