چکیده:
سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در افغانستان و نتایج آنها،تأثیر به سزایی بر دیگر عرصههای سیاست خارجی این کشور در ابعاد منطقهای و بین المللی دارد و از این حیث دارای اهمیت استراتژیک است.بر این اساس مقاله حاضر از منظری راهبردی،سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان را در طول دههء هفتاد شمسی ارزیابی کرده و به شیوهای آسیبشناسانه،عوامل مؤثر بر تصمیمگیری جمهوری اسلامی ایران در افغانستان از جمله مسأله مورد تصمیم،دستاندرکاران تصمیمگیری،فرآیند تصمیمگیری،اجرای تصمیم و نتیجهء تصمیم را بررسی میکند. در این راستا،نویسنده به این پرسش اساسی پاسخ میدهد که سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در افغانستان تاکنون چه پیامدهای مطلوب و یا نامطلوبی در پی داشته و این پیامدها چه نسبتی با شیوههای تصمیمگیری در این عرصه داشتهاند؟ در ادامه،نویسنده به تشریح نگرشهای کلی در دستگاه تصمیمگیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به افغانستان پرداخته و دیدگاههای موجود در خصوص تحولات رخداده پس از دوم خرداد 6731،در این حوزه تصمیمگیری را بازکاوی میکند.
The Islamic Republic of Iran's policies in Afghanistan and their outcomes affect considerably other areas of foreign policy at the regional and international levels and as such are of strategic significance. On this basis، this article assesses the Islamic Republic of Iran's foreign policy toward Afghanistan during the 1990s from a strategic viewpoint and studies pathologically the factors influencing the Islamic Republic of Iran's decision-making in Afghanistan including the issues at hand for decision-making، those involved in decision-making، the process of decision-making، implementation of decisions and the outcomes of decisions. In this respect، the author replies to the substantial question that what positive or adverse consequences the Islamic Republic of Iran's polices in Afghanistan have had and what relationship exists between such consequences and decision-making methods in this area.
The author continues to describe general outlooks found in the Islamic Republic of Iran's decision-making apparatus toward Afghanistan and re-examines the existing viewpoints regarding the developments occurred following the May 1997 Presidential elections in Iran in this area of decision-making.
خلاصه ماشینی:
سؤالی که در اینجا مطرح میشود،این است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به افغانستان در قالب کدامیک از این رهیافتها قابل توضیح است؟ در این خصوص به نظر میرسد که نمیتوان فقط یک رهیافت را به عنوان مبنای مطالعه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در حوزه افغانستان قرار داد.
همچنین فرآیندهای شکلگیری سیاست خارجی که مرکز ثقل رهیافت دوم(سطح تحلیل)را تشکیل میدهد در مطالعه سیاست امنیتی جمهوری اسلامی ایران نسبت به افغانستان سودمند است.
رهیافت سوم نیز برای مطالعه سیاست امنیتی و خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به افغانستان مفید خواهد بود چرا که در نهایت این نهادها و بروکراتها هستند که تصمیم خواهند گرفت.
در مسأله تصمیمگیری این سؤالات مطرح میشوند:مسألهای که تصمیمگیران باید درباره آن دست به اتخاذ تصمیم بزنند،دارای چه ماهیتی(سیاسی،امنیتی،فرهنگی،اجتماعی)است؟دیگران نسبت به آن مسأله چه برداشت و ادارکی دارند؟مسأله موردنظر از چه درجه اهمیتی برخوردار است؟تا چهحد میتوانیم مسأله مذکور را مدیریت کرده آن را به سود خود حل و فصل نماییم؟ پاسخ این سؤالها برای دستگاه تصمیمگیری ایران روشن است:مسألهای به نام بحران افغانستان وجود دارد که به هر ترتیب بر منافع و امنیت ملی ایران تأثیرگذار است.
این در حالی است که اگر به تضادهای تاریخی و فرهنگی بین پاکستان و افغانستان مخصوصا تضاد بین پشتونها و پاکستان بر سر پشتونستان دقت کنیم،خواهیم دید که نهتنها استعداد و قابلیت لازم در قوم پتشون برای تعامل مثبت با جمهوری اسلامی ایران وجود دارد بلکه اساسا آنها نگاه غیردوستانهای نسبت به پاکستان دارند.