چکیده:
مقالهی حاضر به منظور بررسی مفهوم خرد و خاستگاههای آن در شاهنامه نوشته شده است.تنوع مصادیق و پیچیدگی مفهوم خرد،سبب شده که تعاریف و تقسیمبندیهای متعددی از آن توسط اندیشمندان و پژوهشگران ارایه شود.این امر با وجود آنکه بسیار مفید است،ولی از عهدهی تبیین دقیق دایرهی شمول خرد بر نمیآید.از اینرو،بسیاری از شاعران و نویسندگان از جمله فردوسی،به جای تعریف خرد و عقل،به کارکردها و نقشهای آن در زندگی بشر توجه کردهاند. براساس گفتار حاضر،سرچشمه و آبشخور اوصافی که فردوسی برای خرد برشمرده،در دو تمدن ایران پیش از اسلام و تمدن دوران اسلامی قرار دارد.جمعآوری اطلاعات در این گفتار به صورت کتابخانهای بوده و نتایج بحث با بهرهگیری از تکنیک گونهشناسی و به روش استدلالی-استشهادی ارایه شده است.
خلاصه ماشینی:
"از این چشم انداز میتوان وظایف اصلی خرد را در شاهنامه به قرار زیر بیان نمود: 1-4-3-خداشناسی هر آنکس که از دادگر یک خدای بپیچد نیارد خرد را به جای (شاهنامه،2،39) 2-4-3-راهنمایی و دستگیری از انسان خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دوسرای (شاهنامه،1،31) 3-4-3-رساندن آدمی به دانایی و آگاهی نخستین نشان خرد آن بود که از بد همه ساله ترسان بود بداند تن خویش را در نهان به چشم خرد جست راز نهان (شاهنامه،7،214) کسی را که کوتاه باشد خرد به دین نیاکان خود ننگرد (شاهنامه،8،101) چو هر سه بیابی خرد بایدت شناسندهی نیک و بد بایدت (شاهنامه،4،9) خرد جوید آکنده راز جهان که چشم سر ما نبیند نهان (شاهنامه،7،32) بداند بد و نیک مرد خرد بکوشد به داد و بپیچد زبد (شاهنامه،7،214) گذشته سخن یاد دارد خرد به دانش روان را همی پرورد (شاهنامه،8،791) 4-4-3-حافظ و آرایش دهندهی جان آدمی خرد گیر کآرایش جان تست نگهدار گفتار و پیمان تست هم آرایش تاج و گنج و سپاه نمایندهی گردش هور و ماه (شاهنامه،7،402) ز شمشیر دیوان خرد جوشن است دل و جان داننده زو روشن است (شاهنامه،8،791) هر آن مغز کو را خرد روشن است ز دانش یکی برتنش جوشن است کس آن را نبرد مگر تیغ مرگ شود موم از آن زخم پولاد ترگ (شاهنامه،9،61) 5-4-3-یاری رساندن به آدمی در کسب فضایل اخلاقی فردوسی خرد را بنیان و محور اخلاق دانسته و گفته است: که ما را فزونی خرد داد و شرم جوانمردی و داد و آواز نرم (شاهنامه،7،412) هر آنکس که باشد خداوند گاه میانجی خرد را کند بر دو راه نه سستی نه تیزی به کار اندرون خرد باد جان تو را رهنمون (شاهنامه،7،302) خوی مرد دانا بگوییم پنج کز آن عادت او خود نباشد به رنج نخست آنکه هرکس که دارد خرد ندارد غم آن کز او بگذرد نه شادان کند دل به نایافته نه گر بگذری زو شود تافته چو از رنج و ز بد تن آسان شود زنا بودنیها هراسان شود چو سختیش پیش آید از هر شمار شود پیش و سستی نیارد به کار (شاهنامه،8،921) 4-خاستگاههای خرد در شاهنامه بحث از خرد در شاهنامه بدون پیگیری پارهای از سرچشمهها و خاستگاههای آن ناتمام میماند."