چکیده:
صدرالمتألهین انسان را حقیقت واحد ذو مراتبی میداند که در ذات و گوهر خود دائما
در تحول و سیلان است و بواسطه این حرکت میتواند از مرتبه طبیعت به تجرد مثالی یا
برزخی و سپس به تجرد عقلی و در نهایت به مقام فوق تجرد یعنی مقام الهی نایل آید.
یعنی نفس آدمی از محسوس که همان معقول هیولانی است به تخیل که معقول بالملکه است و
از آن به معقول بالفعل و عقل فعال، و رفتنش از دنیا به آخرت و سپس از آن جا که برتر
از آندوست منتقل میشود، زیرا نفس انسانی در دنیا بواسطه ریاضت و تمرین در ادراک
علوم به جهان دیگر منتقل میشود و از محسوسات به معقولات مسافرت میکند. لذا تمامی
مراتب علم و ادراک دایر مدار تجرد از ماده و هجرت از دنیاست و چون درجات تجرد و
مفارقت متفاوتند، درجات وصول به درک حقایق و قرب به عالم الهی و کسب فیض از آن نیز
متفاوت خواهد بود. پس علم که مساوق وجود است هم چون وجود دارای مراتبی است و علم
آدمی میتواند به همه مراتب وجود سرایت کند. یعنی همه مراتب وجود میتواند متعلق
علم انسان قرار گیرد. وی علم و ادراک را در انسان چیزی جز طی مراحل و مدارج استکمال
و انتقال از نشئهای به نشئه دیگر نمیداند و لذا علم جزء لاینفک وجود اوست.
از سوی دیگر حکمت و فلسفه یکی از اقسام علم است پس حکمت و فلسفه نیز جزء لاینفک
وجود انسان خواهد بود. زیرا به عقیده صدرا اگر چه علوم رسمی بری رسیدن به
حقیقت لازم است اما کافی نیست و چون هر چه متعلق علم عالیتر باشد، آن علم
ارزشمندتر است حکمت که علم به حقایق بلندی چون حقیقت انسان،
حقیقت عالم و مبدأ آن است از جایگاه و شرافت ویژهای برخوردار خواهد بود. مقاله
حاضر درصدد اثبات و نشان دادن این مسأله در حکمت متعالیه صدرا میباشد.
خلاصه ماشینی:
"همان طور که در تعریف فلسفه و حکمت آمده است، تشبه به خداوند و تخلق به اخلاق الهی در متن غایت حکمت الهی مأخوذ است و برای نیل به چنین کمالی هیچ راهی جز عمل به دستور وحی نخواهد بود تا نفس از بند بدن و آثار مشئوم آن برهد و به صلاح و فلاح خود بار یابد، لذا حکمت عملی جزء دانشهای مقدماتی خواهد بود و انجام کارهای دینی جزء اعمال ضروری میباشد تا روح به طمأنینه برسد و قوای بدنی را شیعه خود کند تا هر سمت که توجه نمود تمام آن قوا به امامت نفس مطمئنه، او را مشایعت کنند و مایه شیوع بینش او گردند تا آن امام القوی، وجهه همت خویش را به سوی ذات حق و اسمای حسنا و صفات علیا، و صحائف و رسولان او و کیفیت صدور نظام احسن از وی و چگونگی بازگشت نفس و دیگر موجودات به سمت او نماید (صدرالدین شیرازی، 1368، ج 1، ص 2 ـ 3؛ جوادی آملی، 1375، ج 1، ص 71-72).
حکمت که عبارت از علم به حقایق بلندی چون حقیقت انسان، حقیقت عالم و مبدأ آن است و به دیگر سخن همان فلسفه پیراسته است، چگونه میتواند منفک از وجود آدمی باشد؟ زیرا به واسطه فلسفه و حکمت است که انسان خود را به علم مطلق که مساوق وجود مطلق است نزدیک و نزدیکتر میسازد و چون هر چه متعلق علم عالیتر باشد، ارزشمندتر است پس فلسفه و حکمت که علم الهیات نیز نامیده میشود از جایگاه شرافت ویژهای برخوردار خواهد بود از این رو صدرا ___________________________________ 1ـ اشاره است به آیه «قل متاع الدنیا قلیل» (نساء، 77)."