چکیده:
در این مقاله به بررسی مقوله علم نزد فیلسوف الهی،ملاصدرا پرداخته شده و به اختلاف ذاتی اعتقاد او با نظر مشائین اشاره میگردد.از نظر ملاصدرا حقیقت علم از سننخ وجود بوده و در نتیجه حضوری و شهودی میباشد.بنابراین معرفت هستی جز از طریق معرفت نفس میسر نخواهد شد و معرفت نفس نیز جز از طریق سلوک و تربیت نفس صورت نخنواهد گرفت.همچنین معرفت به خداوند جز به طرریق علم شهودی معرفت حقیقی نخواهد بود.از اینجا معلوم میگردد که انسان،برخلاف موجودات دیگر مفهومی ماهوی نیست بلکه حقیقتی وجودی است که به میزان فعلیت مراتب هستی در او از حقیقت«انسان»برخوردار میگردد. با این ادراک از حقیقت علم معلوم میگردد بین علم و اخلاق،نظر و عمل هیچگونه جدایی وجود ندارد و در حقیقت بین حکمت نظری و حکمت عملی رابطهء دو طرفه تنگاتنگی موجود است.یعنی انسان در ارتباط با هستی تنها نقش انفعالی ندارد که چون آئینه،تنها صور را در ذهن خود مرتسم نماید بلکه او موجودی است که هستی در او ظهور مییابد و جایگاهی است که وجود،خود را از آن طریق مکشوف میسازد.بدین ترتیب مرز میان شناختشناسی و وجودشناسی از میان میرود.
خلاصه ماشینی:
از میان متفکرین معاصر مصباح یزدی ضمن تقسیم علم به حضوری و خصولی،در مورد حقیقت علم حضوری چنین میگوید:«این شهود و یافت چیزی خارج از ذات عالم نیست بلکه از شئون وجود اوست...
ملاصدرا در اسفار در فصل وجود ذهنی ابتدا هم داستان با فلاسفه مشاء از نظریه کیف نفسانی بودن علم دفاع کرده است و معتقد است از آن جهت که علم صورت حاصل از شیء نزد نفس است،درواقع یک حال یا ملکهای است که برای نفس حاصل میشود و بنابراین خود موجودی عینی است که آثار خاص خود را دارد؛مانند اینکه منشأ علم و آگاهی برای نفس است و جهل را از نفس میزداید و بلکه عین علم و آگاهی است بنابراین،علم(حصولی)داخل در مقوله کیف بوده و حد کیف به حمل شایع بر آن صدق میکند اما همین صورت ذهنی که از جنبهء مذکور کیف نفسانی است،در مقایسه با محک خویش وجود ذهنی است که فاقد آثار خارجی است و لذا تحت هیچ مقولهای قرار نمیگیرد مگر اینکه به صورت مجازی و به تبع علم بودن آن،عنوان کیف نفسانی بر آن اطلاق گردد.
عین عبارت او در رسالهء سه اصل چنین است:«از محاسن ظلمانی خلاصی یافتن و به مقام رفیع رسیدن جز به نور علم و قوت عمل میسر نیست و غرض از عمل،تصفیهء باطن و تطهیر قلب است و غرض از علم تنویر و تکمیل و تصویر وی است به صور حقایق و آن علمی که آن مقصود اصلی و کمال حقیقت است و موجب قرب حق تعالی است،علم الهی و علم مکاشفات است نه معاملات.