چکیده:
کیتس شاعر رمانتیک انگلیسی، نخستین بار، تعبیر «رهایی از خویشتن» یا «گنجایش منفی» را قابلیتی از عدم اطمینان و شک در دستیابی به حقیقت محسوس و منطقی عنوان کرده، این فن در شعر سهراب به صورت آشناییزدایی نمایان شده است.نگارنده پس از بررسی اجمالی زیباییشناختی بیطرفانه یا رهایی از خویشتن و ارائهی نظریات فلاسفهای چون شوپنهاور، کریشنامورتی و اسپینوزا کوشیده است، تا تظاهرات این خصیصه را در اشعار بارزی چون «گلدان یونانی»، «قصیده ای برای بلبل» و «قصیده ای برای پاییز» کیتس و «صدای پای آب»، «مسافر»، «روشنی من، گل، آب» و «پیامی در راه» سپهری به صورت مقایسهای باز کند.
خلاصه ماشینی:
"کیتس به بیان دیگر با طرد احساسات شخصی، نگرش جدیدی را به ما می نمایاند، نگرشی جدا از آداب و رسوم، که ما را وامیدارد با دیدی تازه به آنچه بد یا خوب گفته میشود، نگاه کنیم و او آن را «گنجایش منفی» 3 مینامد، و این همان چیزی است که سپهری آن را «آشناییزدایی» 4 مینامد، و این نگرش مرزها را درمینوردد و دو شاعر رمانتیک را همسو میکند.
حقیقت این است، که هیجان مشتاقانه برای زیبایی که با کیتس همراه است همانطور که خودش میگوید هیجانی محسوس از احساسات بشر نیست بلکه آنها معقول و معنوی هستند و با هم در ارتباطاند و آن همانطور که کیتس بیان میکند با جاهطلبی عقل همراه میشود.
بنابراین زیبایی واسطهی دو نوع حقیقت میشود ـ واسطهی تفکر زیبایی و واسطهی حقیقت حق که به حقیقت ثابت بدل میشود، حقیقت از نظر کیتس حقیقت تضاد عشق و مرگ، بین حس هویت شخصی و اطمینان، درد و رنج نیست بلکه درک و پذیرفتن آنها است.
به بیان دیگر او معتقد است که تا زمانی که ذهن انسان از شناختهای به شناختهی دیگر میرود به شناختهها دست پیدا میکند، و نمیتواند در جستجوی فکر یا چیزی نو باشد مگر اینکه خود را عاری از مسایلی کند که قبلا درک شده است، شناختی عاری از عقایدی پیشین و این کشف هنگامی تحقق مییابد که ذهن در غیبت دانش و دانستگی به سر میبرد.
کیتس نشان میدهد که هر چیزی استفادهای دارد و فقط بهار زیبا نیست بلکه پاییز هم زیباست و در گردش فصول این زیبایی پدیدار میشود و گلهای بهاری سرانجام به دانههایی برای زندگی جدید تبدیل میشوند."