خلاصه ماشینی:
"بستود، پس ملک را گفت این مزدک را غلط افتاده است، این کار نه او را نهادهاند که من او را نیک شناسم و قدر دانش او را دانم و از علوم نجوم اندکی داند و لیکن در احکام او را غلط افتاد درین قران که درآید، مردی بیرون آید و دعوی پیغمبری کند و کتابی غریب آورد و معجزههای عجیب نماید و ماه در آسمان به دو نیم کند [معجزه معروف «شقالقمر» پیامبر، سوره قمرآیه1] و خلق را به راه حق خواند و دین پاکیزه آورد و کیش گبری [زرتشتی] و دیگر کیشها را باطل کند و به فردوس (بهشت) وعده کند و به دوزخ بترساند و مالها و حرمها به حکم شریعت در حصن [قلعه] کند و مردم را از دیو برهاند و با سروش (*) تولا کند [وحی به او برسد] و آتشکدهها و بتخانهها ویران کند و دین او به همه جهان برسد و تا قیامتبماند و زمین و آسمان بر دعوت او گواهی دهند، اکنون این مزدک را تمنا چنین افتاده که این مرد او باشد [پس مزدک نیز از امر پیامبر اسلام آگاه بود و شاید خواسته بود از اقبال عامه در گرویدن به پیامبر موعود استفاده و به تعبیر صحیحتر سوء استفاده نماید] و آن پیامبر نه عجمی باشد [یعنی ایرانی نیست] و مزدک اولا عجمی است و او [پیامبر موعود] خلق را از آتشپرستی نهی کند و زرتشت را منکر باشد و مزدک هم به زرتشت اقتدا میکند و هم آتشپرستی میفرماید و او [پیامبر] رخصت ندهد که کس گرد حرم کس گردد و یا کسی مال به ناحق بستاند و به دزدی دستبریدن فرماید و مزدک مال و زن مردم مباح کرده است و آن پیامبر را فرمان از آسمان آید و از سروش سخن آید و مزدک از آتش میگوید، مذهب مزدک هیچ اصل ندارد ..."