چکیده:
از مهمترین و مؤثرترین بحثهای اقتصادی در قرن گذشته و حاضر، میزان دخالت دولت در اقتصاد و چگونگی تعامل آن با نظام بازار است. «دولت یا بازار؟» پرسشی است که بحثهای پیشگفته جهت پاسخ به آن مطرح میشود. بهنظر میرسد باید این پرسش را تعدیل کرده و سرچشمه اینگونه مطلبها را در پرسش «دولت چرا و چگونه؟» جستجو کرد. نظریههای مربوط به دولت نیز عهدهدار پاسخ به این پرسش هستند.
هر یک از نظریههای اقتصادی با رویکرد خاصی که در مبانی فلسفی خود داشتهاند، پرسش پیشگفته را پاسخ، و نظریه خود را سامان دادهاند. مقاله درصدد است با مروری بر مبانی نظری قرآن کریم بهویژه مبانی انسانشناسی آن، نظریه دولت در اقتصاد اسلامی را تدوین کند. مطالعه نشان میدهد که محوریترین عنصر در گفتمان بازار و دولت ، عدالت اجتماعی است.
We can say one of the most important and effectiveness of economic subject in the past century and now، is the limit of government interference and the quality of relation between government and market system. Government or market? it is a question for which these are subject matters are brought up. It seems that this question should be adjusted and we must investigate the source of these subjects through of the question: why and how is the government? The government theories are responsible for it.
For answering to it، in the beginning we should choose a method for answer to this question.
This article wants to collect Government theory in Islamic economics through of reviewing of Qoranic theoretical bases، specially anthropology bases. This show the most central element in determining of the relation between government and market is social justice .
خلاصه ماشینی:
نگرش قرآن کريم اين جا لازم است پيش از طرح نگرش قرآن کريم دربـاره نظريـه دولـت ، برخـي مبـاني نظري آن به طور اجمالي مورد بررسي قرار گيرد: مباني انسان شناسي مباني انسان شناسي اسلامي ، فطرت را به صورت مهم ترين ويژگـي مـشترک بـه گونـه اي مطرح کرده اند که نقش اختيار و آگاهي در آن نمايان تر اسـت ؛ زيـرا ويژگـي مهـم امرهـاي مشترک بين انسان ها در فرهنگ اسلامي ، دوطرفه بودن امور فطري است .
ويژگي دوطرفه بودن در گرايش ها و استعدادهاي فطري بـا توجـه کـردن بـه شـدت اختلاف مرتبه هاي اين قوا آشکارتر مي شود؛ به همين علت گفته مي شـود: انـسان تمـام آنچه را که مي تواند داشته باشد، از آغاز ندارد و همه آنچه را که مي تواند باشد، از آغاز نيست ؛ بلکه مانند ماده اي است که صورت هاي بسيار متفاوتي را مي تواند داشته باشـد؛* البته چيزي که ما را در دسـتيابي بـه الگـوي انـسان اقتـصادي از ديـدگاه اسـلام يـاري مي رساند، استفاده از نوعي وحدت نگـري اسـت کـه بـه ويژگـي هـاي کلـي و عمـومي مي پردازد.
از آنجا که براي حيوان ، امکـان آگـاهي بـه امـر مطلـق وجود ندارد، کمال گرايي وي به مرتبه گرايش به مطلق نمي رسد؛ اما انسان با برخورداري از امکان تصور مطلق ، مي تواند به آن گـرايش داشـته باشـد؛ بنـابراين مطلـق گرايـي کـه از آن مي توان به صورت گرايش به بيش ترين کمال ياد کرد و تحقق آن را بر رفتار «بيشينه سـازي » متکي دانست ، از امور مشترک انسان ها است ؛ اما آنچه باعث اختلاف شديد بـين انـسان هـا مي شود، مصداقي است که ممکن است براي اين امر مطلق در نظر گرفته شود.