چکیده:
چکیده: بحث از توجیه باور همواره با این فرض همراه بوده است که ویژگی واحد و برجسته ای با عنوان (موجه بودن) وجود دارد که در صورتی که باور متصف به آن شود از جایگاه معرفتی ممتازی برخوردار می شود و گمان بر این بوده است که همه مباحث و اختلاف نظرهای معرفت شناسان درباره توجیه, ناظر به همین ویژگی واحد بوده است. آلستون در کتاب جدیدش با این رویکرد وحدت گرا مخالفت کرده و به سود رویکردی کثرت گرا در معرفت شناسی باور استدلال می کند. به عقیده او, باور قابلیت اتصاف به مطلوب های معرفتی متعدد دارد به گونه ای که هر کدام از این مطلوب های معرفتی در جای خود مهم اند و هیچ کدام از آنها از موقعیت ممتاز و منحصر به فردی نسبت به سایرین برخوردار نیست. بنابراین, در معرفت شناسی باور باید از مطلوب های معرفتی گوناگون سخن بگوییم; ماهیت هر کدام را بررسی کنیم, اهمیت نظری و عملی آنها را در زندگی جست وجو کنیم, میزان دسترس پذیری هر کدام را برای انسان بیابیم و در نهایت از روابط میان آنها پرده برداریم. آنچه در پی می آید گزارشی است اجمالی از برخی فصول کتاب فراسوی توجیه در معرفی رویکرد جدید آلستون به معرفت شناسی باور.
خلاصه ماشینی:
"به گفته آلستون, هرچند در بیان ماهیت توجیه معرفتی و شرایط تحقق آن, اختلاف نظرهای گسترده ای وجود دارد و هر گروه از معرفت شناسان, بر ویژگی خاصی از باور انگشت می گذارند و آن را به عنوان ویژگی موجه بودن, می شناسند و ویژگی های دیگر را به عنوان ویژگی موجه بودن انکار می کنند, اما تقریبا اتفاق نظر دارند که همه این ویژگی ها به لحاظ معرفتی مطلوب هستند; برای مثال درباره این که آیا دلیل و قرینه کافی برای باور, شرطی لازم یا کافی برای موجه بودن (باور) است و یا شکل گیری (باور) از راهی قابل اعتماد, اختلافی همیشگی وجود داشته است, اما تقریبا همه معرفت شناسان می پذیرند که این دو ویژگی و ویژگی های دیگر که در این زمینه مطرح شده اند, ویژگی هایی خوب و مطلوب برای باور هستند.
پرسشی که این جا مطرح می شود این است که اگر ارزش ذاتی اینها, به عنوان اموری که از اهداف دستگاه شناخت هستند, مستقل از هدف صدق و کسب باورهای صادق باشد, چگونه می توانیم این مقوله ها را مطلوب های معرفتی به شمار آوریم؟ پاسخ آلستون این است که این ویژگی ها نیز رابطه ای اساسی با باور صادق دارند; هر چند نوع رابطه اینها با باور صادق, با نوع رابطه مطلوب های گروه (ب) و (ج) با باور صادق, تفاوت دارد; برای مثال آلستون معتقد است که انسجام, لزوما صدق آور نیست; چراکه ممکن است, نظام هایی از باور که همگی یا بیشتر آنها کاذب اند, انسجامی قوی داشته باشند و با این حساب نمی توان گفت که انسجام یک نظام نشانه خوبی برای این است که این نظام, به میزان متناسب از باورهای صادق برخوردار است."