خلاصه ماشینی:
"از آنجا که مخاطب شعرها نوجوان و از نیرو و حرکت و زندگی لبریز است،این سؤال پیش میآید که چرا بیشتر شعرها در سکون اتفاق میافتد و در فضایی ساکت و آرام؟در بیشتر این شعرها شعباننژاد از پشت پنجره به تماشا مینشیند و با مخاطب خود از آرزوهایش میگوید: پنجره/باز شو!/آمدهام کوچه را/در تو تماشا کنم شعر را/باز در آنسوی تو پیدا کنم (به دنبال شعر)12 ولی از پشت پنجرهء او،بیشتر حقایقی تلخ به چشم میآید: مینشینم در کنار پنجره کوچههای روبهرویم خستهاند دستهای سنگی دیوارها انتهای کوچهها را بستهاند (آرزوی کوچهها)22 دریچه بسته است و شب در آنطرف بدون یک ستاره در عبور اتاق غرق در صدای تار عنکبوت (شب در عبور)32 و هوا،هوای دلتنگیها و تنهایی است: آسمان آبی و صاف و هوای دل من بارانی است جز کلاغی که لب پرچین است هیچکس اینجا نیست (تنهایی)42 باز هم من بودم و آغاز تنهایی با دو تا هدهد که روی سنگها دلتنگ میخواندند (دو تا هدهد)52 در مواردی نیز درونمایهء شعرها نمیتواند انتظار مخاطب نوجوان را که از نگاه و تفکرات کودکانه فاصله گرفته است،برآورده کند و تعبیراتی کودکانه دارد.
نمونههایی از این دست را در مجموعه شعرهای کودکانهء شاعر نیز میتوان یافت: ماه تاب میخورد توی دستهای آب با صدای پای شب میروم به سوی خواب (قاب عکس ماه)82 روی لبهای همه خنده مهمان شده است موقع رفتن من به دبستان شده است (آماده برای مدرسه)92 انتظار آنچه انتظار نمیرود نزار قبانی،در کتاب«داستان من و شعر»که حاصل تجربهها و نفس کشیدنهای او در فضای شعر و شاعری است،میگوید شعر انتظار چیزی است که انتظار نمیرود و اضافه میکند:«شعری که چیزهای مکشوف را دوباره کشف کند و سنگهای دنیای قدیم را چنان که هست به کار ببرد،ارزشی ندارد."