خلاصه ماشینی:
برای مربی کمال مطلوب هیچ مسئلهء تاریک و مبهم و هیچ مورد تردیدآمیزی نباید وجود داشته باشد،و الا چگونه خواهد توانست در موقع خود،به کودک، که فرمانش را موبهمو اجرا میکند و از اینرو هیچگاه نمیتواند سنجش آزادانه و عقل و استدلال خویش را دخیل سازد،فرمان دهد؟وانگهی،اینچنین مربیی را باید فرض کرد که مطلقا خونسرد و تأثیرناپذیر باشد، دستخوش قهر و خشم نشود و عشق و محبت در او تأثیر نکند،نباید احساس تنآسایی، خستگی،بدخویی و خوشخویی کند،یعنی نباید انسان عادی باشد،بلکه باید ماشینی باشد از نوع خاص که قانون اخلاقی را بیانحراف اجرا کند.
به خلاف،اگر بپذیریم که احتمال کشانیدهشدن مربی نیز به جهتی از جهات وجود دارد،چگونه رفتار وی با کودک میتواند مصون از هرگونه خطا و لغزشی باشد؟آیا بهتر نیست که خود کودک را از همان خردسالی،عادت دهیم که سالم استدلال کند تا هرچه زودتر این استعداد و این توانایی در او حاصل شود که هر وقت بد فرمان میدهیم از فرمان ما اطاعت نکند؟ از نظر معنوی نیز از مربی کمال مطلوب توقع میرود که دارای معتقدات روشن، استوار و سرزنشناپذیر،و پرورشی در سطح بسیار عالی و جامع،و معلومات پردامنه و متنوع و کاملا هماهنگ با مبانی کلی باشد.
از آن چنین نتیجه میشود که کودک باید بیگفتگو اطاعت کند: ایمانی کورکورانه به مربی خود داشته باشد، فتواهای او را همچون یگانه فتواهای خدشه- ناپذیر بپذیرد و هرچه را غیر از آن است نادرست بشناسید،خلاصه هر کاری که میکند نه به خاطر آن باشد که خوب و درست است،بلکه به خاطر آنکه به او فرمان میدهند بکند و لذا باید خوب و درست باشد.