خلاصه ماشینی:
اگر علت یا علل این امر را با توجه دقیق به آمارها و تجارب حاصله و با ارزشیابی علمی از نتایج جویا شویم به این نکته برمیخوریم که یکی از موانع اصلی بهبود وضع تعلیمات ابتدایی و تعلیمات عالیه همان عدم توجه کافی به وضع تعلیمات متوسطه بوده است،زیرا تقریبا از سال 1315 تا این اواخر اغلب مسئولان امور آموزشی متأسفانه،چون به ضرورت ایجاد تناسب و هماهنگی بین مراحل مختلف تعلیمات از دبستان تا دانشگاه به خوبی پی نبرده بودند،وضع تعلیمات متوسطهء کشور ما(اعم از دبیرستان عادی و حرفهای و دانشسراهای مقدماتی)نه تنها از عنایت و اهتمام شایستهای برخوردار نشد بلکه در عین گسترش در سطح(یعنی در عین ازدیاد عدهء دبیرستانها، اعم از دولتی و غیردولتی،و حتی گاهی با وجود افزایش بیتناسب عدهء آنها نسبت به عدهء دبستانها و مؤسسات تعلیمات عالیه)،نقش مهم و اساسی این مرحله از تعلیمات(یعنی تعلیمات متوسطه)و مقام بیمانند آن در داخل دستگاه تعلیماتی کشور،عملا از نظرها دور ماند و یا تحت الشعاع اقدامات ناهماهنگ دیگر قرار گرفت.
متأسفانه با وجود قصد خدمت و حسننیتی که شاید کمابیش در کار بوده است،به جهات متعدد تا این اواخر ترتیب اثر لازم به این یادآوریها داده نشد،و نتیجه این شده است که امروز در دوران انقلاب آموزشی که خوشبختانه درصدد اصلاحات عمیقی در تمام مراحل دستگاه تعلیماتی کشور برآمدهایم جامعهء ما به سبب ضعف ذاتی و اضطراری دبیرستانها با دو و بلکه با سه مشکل اساسی روبهرو است که اجمالا یادآوری میشود: اولین مشکل مهم ما کمبود آموزگار به معنی واقعی کلمه است زیرا ما برای اجراء دقیق برنامههای مترقی جهت گسترش سریع و صحیح تعلیمات ابتدایی،چه به وسیلهء دبستانهای عادی و چه به وسیلهء برنامهء دنیاپسند مبارزه با بیسوادی و سپاه دانش،آموزگارانی واجد شرایط(که اصولا بایستی به وسیلهء دستگاه تعلیمات متوسطه، مخصوصا به وسیلهء دانشسراهای مقدماتی متعدد آماده و تربیت شوند)نداریم و یا لااقل به حد کفایت نداریم و تا مدتی ناگزیریم این کمبود را با وسایلی جبران کنیم که با اصول صحیح تربیت معلم سازگار نیست.