چکیده:
عقود معین در مقابل عقود نامعین به قراردادهایی اطلاق میشود که نام و احکام مشخصی در قوانین دارند و از این جهت قالبهای از پیش طراحی شده برای روابط حقوقی اشخاص تلقی میگردند.برای معین شدن یک عقد لازم است حداقل تمایزهایی بین آن عقد و سایر عقود تصور شود والا فوایدی که بر این تقسیم بندی مترتب میگردد بوجود نخواهد آمد. بنظر میرسد برخی از عقود که در نظرات مشهور و به طور سنتی در عقود جای گرفتهاند در حد کافی شرایط یک عقد معین را دارا نباشند و برعکس برخی دیگر از اعمال حقوقی که در این دسته جای ندارند در آن قرار میگیرند. عقد صلح یکی از عقود معین است که احکام و مواد متعددی را در قانون مدنی به خود اختصاص داده است. بررسی این عقد و مواد مربوط به آن نشان میدهد که این عقد بیش از آنکه ویژگیهای یک عقد معین را داشته باشد یک قالب عمومی برای توافق میباشد که تابع قواعد کلی قراردادهاست.
خلاصه ماشینی:
"اگرچه صلح در قانون مدنی عنوان و احکام معینی(مواد 752 تا 770)دارد اما تحلیل احکام صلح حکایت از آن دارد که این عقد در واقع یک قالب عمومی(قاعده عمومی)قراردادی است و مقتضای خاصی در مقابل سایر عقود ندارد.
حال این سؤال مطرح میشود که چنین عقدی چگونه میتواند یک عقد معین باشد؟عقدی که اثر هر عقدی را میتواند در خود جای دهد چه اثر خاص و ویژهای دارد که آن را از سایر عقود جدا میکند؟ ممکن است در پاسخ گفته شود مقتضا و اثر اصلی صلح،تسالم و تراضی و توافق است6که در واقع یک مقتضای خاص در مقابل سایر مقتضیات عقود میباشد.
عقدی که میتواند آثار متفاوتی را در خود جای دهد چگونه یک عقد معین تلقی میشود؟ ممکن است این توهم ایجاد شود که«لازم بودن عقد صلح»نشان از تحدید این عقد و معین شدن آثار آن دارد اما این توهم صحیح نیست زیرا بدیهی است که لزوم عقد صلح از اصل لزوم استنباط میگردد10-همچنانکه عقود نامعین بطور کلی لازم تلقی میشوند-نه آنکه دلیل خاصی بر لزوم آن وجود داشته باشد.
3-تسامح در عقد صلح وجود علم تفصیلی در قراردادها به عنوان یک قاعده کلی،شرط و لازم است اما برخی از عقود به دلیل طبیعت و فلسفه ایجاد آنها با علم اجمالی نیز منعقد میشوند(ماده 216 ق.
قانون مدنی در بیان صلح در مقام معاملات به این نکته اشاره میکند که چنین صلحی شرایط و احکام خاصه آن معامله را ندارد اما توضیح نمیدهد چه احکام و شرایطی برای صلح مذکور وجود دارد."