چکیده:
آیات اول تا هفتم سورة بقره بیانگر وضع و وصف متقین و کافران در برابرهدایتگری قرآن است. این مقاله در تفسیر آیات یادشده است. شیوة تفسیر مبتنیبر معناشناسی مفردات و جملات آیات، تامل در ظاهر و سیاق آنها، هرهگیری ازقراین لفظی و عقلی و تکیه بر زبان قرآن، لحن آیات، اصطلاحات و تعالیم قرآنی است، و حاصل تفسیر عبارت است از:آیة اول: نظریههای مختلفی در معنای حروف مقطعه و امکان درک آنها مطرح است که هیچ کدام بر دیگری رجحان ندارد؛آیة دوم: «ذلک» اشاره به دور و برای تعظیم امر قرآن، و «الکتاب» به معنای مکتوب شانی، یعنی نوشتنی، و منظور از آن قرآن است. «لاریب فیه» یعنی قرآن فی حد ذاته نقصی ندارد که باعث شک در آن شود. منظور از تقوا در «هدی للمتقین»، تقوای فطری است که شرط هدایتیابی به وسیلة قرآن میباشد. صفات دیگر (ایمان به غیب، اقامة نماز، انفاق و…) از تقوای فطری نشئت گرفته و در شرایط مساعد فعلیت مییابند، و همین سر التفات از وصف مفرد «متقین» به جملات وصفیه در آیات بعدی است؛
آیة سوم: منظور از غیب، خداوند است، و ایمان به خدا امری فطری است. فعل«رزقنا»، اشاره به رفع احتیاج دارد. انفاق منشا رستگاری و رهایی انسان از تعلقات مادی و بخل است؛آیة چهارم: تاکید بر ویژگی یقین به آخرت از آن جهت است که یقین به امور اخروی، انگیزة جدی عمل به کارهای خیر و پرهیز از کارهای بد را در انسان ایجاد میکند؛آیة پنجم: مقصود از هدایت، هدایت فعلی و ایصال به مطلوب است، نه راهنمایی؛
آیة ششم: منظور از کفار، سران قریش است؛
آیة هفتم: مراد از مهر زدن بر قلبها این است که کفار راههای هدایت، یعنی قوة عقل (قلب) و شنیدن دعوت انبیا (سمع) و عبرت گرفتن (بصر) را بر خود بستهاند و منظور از این سه، قوای باطنی است، انتساب «مهر زدن بر دلها» به خدا مستلزم جبر نیست؛ چون کفار از روی اختیار، زمینة هدایتپذیری خویش را از بین بردهاند و در عین حال، تاثیر حقیقی و استقلالی در هستی از آن خداست.
خلاصه ماشینی:
"با این تصویر، سر تغییر سیاق کلام از وصف مفرد به بیان اوصاف با جملة فعلیه نیز روشن میشود؛ چون تقوای فطری باید موجود باشد تا هدایت حاصل شود، اما سایر صفات آثارآن هستند؛ یعنی فطرت سالم هرگاه دلیل قانعکنندهای بشنود، ایمان میآورد و هرگاه به یاد بیاورد که خضوع در برابر کامل لازم است، نماز میخواند و همینطور سایر صفات، و منافاتی ندارد که متقین فطری قبل از هدایت، کافر یا مشرک و غیر آن باشند.
ختم الله علی قلوبهم وعلی سمعهم وعلی أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم (7) چون فطرت این گروه (سران کفر) سالم نبود، خداوند چشم و گوش و دل آنها را مهر کرد و دیگر دعوت کردن و نکردن، انذار و عدم انذار، به حال آنها فرقی ندارد، و اگر دعوت شوند هدایت نمیگردند؛ چون قوایی که میبایستی از آن استفاده کنند، مختل شده و از کار افتاده است.
3. علت اینکه متقین به صورت وصف مفرد آمده، این است که اتصاف موصوف به آن در زمان تکلم مورد نظر است، ولی اوصافی که برای متقین بیان شده به صورت جملة فعلیه آمده، چون این اوصاف شرط فعلیت هدایت نبودهاند، بلکه از تقوای فطری نشئت گرفتهاند و موقعی که شرایط موجود باشد، فعلیت مییابند.
جملة «ختم الله علی قلوبهم» تعلیلی برای «لایؤمنون» در آیة ششم است، ولی این مطلب دلیل بر جبر نیست؛ چون اگر کسی با قرآن آشنا باشد، میداند که قرآن همة اموری که علل عادی خود را دارند، به خداوند نیز نسبت میدهد؛ زیرا خداوند این نظام را ایجاد کرده و تأثیر حقیقی و استقلالی در هستی نیز از آن اوست، ولی این امر مانع انتساب امور به علل عادی آنها نیست."