چکیده:
هرمنوتیک ابتدا به مجموعه قواعد تفسیر متن مقدس میپرداخت، ولی طولی نکشید که قدم به حوزه فلسفی نهاد، تا آنجا که در اواخر قرن بیستم، بحث غالب فلسفه غرب گردید. شناخت دورههای هرمنوتیکی و تفاوت نحلههای متعدد هرمنوتیکی کمک زیادی به فهم مقصود طراحان آن میکند. هرمنوتیک فلسفی در این میان، در پی چارهجویی برای تأسیس فلسفهای ناظر به ساختار هستیشناختی فهم، ابتدا توسط هایدگر و سپس توسط گادامر، طراحی گردید. این مقاله با بررسی نحلههای هرمنوتیکی، به معرفی تفصیلی هرمنوتیک فلسفی و در انتها، به نقد آن پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"6 از اینرو، با توجه به این نظام هماهنگ بین ذهن مفسر و متن در دسترس، هایدگر معتقد است: تفسیر و تأویل و به طور کلی، عملیات فهم محصول پیش ساختار فهم است و از اینرو، طبیعی است که نتواند معنای نهایی نویسنده را درک کند و اساسا فهمیدن در نظر هایدگر، به معنای کشف مراد نویسنده نیست، بلکه گشودن دریچههایی است که در خود متن نهاده شده، هرچند برای مؤلف آن متن ناگشوده باشند.
همه این سخنان محل صدق و اثبات است و هیچ شکی در آنها نیست، اما آنچه محل ابطال و نقد است، طریقیت این سخنان به سمت تکثر معنایی متن یا پایانناپذیری فهم، و به عبارت دیگر، نسبیت فهم است، بلکه میتوان اینگونه نیز طرحریزی نمود که با وجود تفاوت افراد در برخورداری از پیشدانستهها ـ که صرفا ابزاری بیش برای فهم مقصود نیستند ـ فهمهای دقیق از واقع در دسترس افرادی خواهند بود که دسترسی کاملی به پیشدانستهها دارند.
حال اگر با متنی مواجه گردیدیم که دارای تاریخ اثر نباشد، یعنی سابق بر مفسر، کسی دربارهاش سخنی نگفته باشد و از سوی دیگر، سنتی هم که مفسر در درون آن زیست میکند، درباره آن اثر ساکت باشد، آیا طرح گادامر درباره چنین موقعیتی نظری دارد؟ مقصود از این نقد، آن نیست که طرح گادامر دچار نقصان در برخی زمینههاست، بلکه منظور آن است که فهم متن منطقا وابسته به سنت و یا تاریخ سابق بر فهم نیست، وگرنه در مواردی همچون مورد مفروض در این نقد، اساسا باید معتقد به عدم حصول فهم باشیم."