چکیده:
مقاله حاضر ابتدا به تعدد سخن در باب «سعادت» و علت اصلی گوناگونی دیدگاهها در اینباره اشاره نموده است. سپس به دیدگاههای سه فیلسوف بزرگ یونان قدیم، سقراط، افلاطون و ارسطو، از بنیانگذاران مکتب سعادتگرای اخلاقی، پرداخته است. مواجهه سقراط با حرکت سوفسطاییان مبنی بر تخریب اخلاق جامعه، از علل اصلی اقبال وی به مباحث و رفتارهای اخلاقی است. اصول فلسفی افلاطونی، که سنگبنای دیدگاه اخلاقی اوست، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و در این زمینه، به نکاتی بدیع اشاره شده است. گرچه ارسطو را به عنوان کسی میشناسند که اخلاق را مطلق میداند، اما با پذیرفتن دیدگاه اخلاقی وی، باید نسبیت در اخلاق را پذیرفت. جدول اعتدال طلایی ارسطویی و نیز مشروط دانستن فضیلتمندی بر شرط شانس مورد نقد و بررسی واقع شده است. نتیجه حاصل شده عدم کفایت توان و دانش متعارف بشر در تشخیص سعادت واقعی انسان است.
خلاصه ماشینی:
"اما سؤال اصلی این است که آیا کسی ماهیت سعادت را شناخته است؟ و آیا انسانی به وادی سعادت قدم گذاشته و در عمل، برای کسب سعادت توفیقی به دست آورده است؟ در میان تاریخنگاران فلسفه، فلسفه اخلاق و اخلاق، این اتفاق نظر وجود دارد که مکاتب اخلاقی سقراط، افلاطون و ارسطو سعادتگرا هستند.
آیا افلاطون با طرح مسئله «مثل» توانست همه مشکلات و مجهولاتی را که فراروی آدمی قرار دارند، حل کند؛ مشکلاتی از قبیل ماهیت و حقیقت شناخت عقلانی و اینکه ما چگونه به مفاهیم کلی دست مییابیم و اینکه چگونه میتوان به زیبایی عدالت رسید و دیگر مجهولات را معلوم کرد و چنین معماهایی را حل نمود؟ آیا او توانست خوبی و بدی و افعال خوب و بد آدمی را بدون توجه به جهان اطراف انسان تفسیر کند؟ آیا او توانست ازلیت و ابدیت روح را از طریق استدلالات عقلانی به اثبات برساند؟ پاسخ همه این سؤالات آن است که گرچه افلاطون تلاشی علمی در جهت پاسخ به همه سؤالات یاد شده انجام داد و با طرح نقشه عالم «مثل» و ارتباط آن با عالم ماده درصدد حل معماهای یاد شده برآمد، اما آیا این نقشه محصول یافتههای ذهنی او به شمار میآید و محصول تعامل ذهن او با جهان خارج است؟ چنانچه نظریه «مثل» افلاطون در حد فرضیه مطرح شده است، در این صورت، باید این را نیز پذیرفت که هر فرضیهای باید به اثبات برسد و اکنون این سؤال مطرح است که آیا این نظریه به اثبات رسیده است؟ در پاسخ، میتوان گفت: بیتردید، نظریه یاد شده به اثبات نرسیده و همواره دارای موافقان و مخالفانی بوده و این نظریه چندان شفاف و قطعی نیست که بتوان بدان باوری حتمی حاصل کرد."