خلاصه ماشینی:
"مؤلف در ادامه نتیجه میگیرد که رهایی در دین ورزی نیست بلکهخود اذعان میکند که از زمانی از ربقۀ دین و دینداری خارج شده است وتجربههای دینی و عرفانی قدیسان و عارفان را تجربههایی خیالیمیداند و هچیک از آنها را منبعث از خارج از خود نمیداند(همان،دیباچه،ص 3)با وجود این،دین را یکی از عوامل معنوی بخش انسانمیداند و بر وجود آن تأکید میورزد چرا که معتقد است انسان بدونمعنویت نمیتواند به حیات خود ادامه دهد(همانجا).
مؤلف،دین و دین مداری انسانرا امری طبیعی میداند که آن را در مسیر طبیعی تاریخ میداند اما در عصرحاضر که نغمههای بیدینی به گوش میرسد و حاکی از تجربۀ تازهایاست که انسان جدید به بار آورده:«دین برای آدمی امری طبیعی بودهاست در واقع بیدینی عصر کنونی تجربۀ یکسره تازهای است که درتاریخ بشر پیشینه ندارد حال باید دید این بیدینی چگونه پیش میرود،این هم راست است که انسان باوری لیبرال غربی خود به خود حاصلنمیشود بلکه باید همانند هنر و شعر پرورش داده شود انسان باوری( msinamuH )خود دینی است بی خدا البته همۀ دینها هم خدادارنیستند.
آرمسترانگ در ادامه،گزارشی دربارۀ تجارب امم و ملل و افرادمختلف از خدا ارائه کرده است و در نهایت نیز نظر خود را ابراز میکند.
در این فصل از رابطۀ مستحکم میان بنی اسرائیل و خدا نیز سخنگفته شده و مؤلف بر این نکته تأکید میورزد که پیوند میان بنی اسرائیلو خدایش چندان محکم است که اسرائیلیان پس از نجاتشان به ویمیگویند:«تو خودت را نجات بخشیدهای»(همان،ص 93)."