چکیده:
یکی از مهم ترین مباحث تاریخ کلام و فلسفه، چه در مغرب زمین و چه در فرهنگ اسلامی، همواره این بوده است که آیا عقل انسان قادر است به ذات و صفات پروردگار، معرفت ایجابی پیدا کند یا تنها می تواند به معرفت سلبی (تنزیهی) دست یابد. در این مقاله کوشیده ام نشان دهم که هم دلایل عقلی و هم آیات و احادیث اسلامی اثبات می کنند که یگانه معرفت دستیافتنی برای ذهن ما درباره ذات و صفات الهی، معرفت سلبی است و هرگونه تلاش برای کسب معرفت ایجابی در این امر، به نظریه تشبیه می انجامد که به حکم عقل و نقل باطل است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین اگر بر خدا و مخلوقی (مانند انسان)، معنای سلبی مشترکی را اطلاق کنیم، این اشتراک هم، مستلزم اشتراک در ذات این دو و در نتیجة تشبیه خالق به مخلوق نیست، زیرا وقتی که یک امر سلبی را به خدا نسبت میدهیم و مثلا میگوئیم «خدا جاهل» نیست (و گاه این معنای سلبی را با واژهای ایجابی بیان میکنیم و میگوئیم خدا عالم است»)، با این انتساب، هیچ امر محصل و عینی و ایجابی را به او نسبت ندادهایم، یعنی نگفتهایم که او «چگونه» است (تا برای ذات و صفات او کیفیت و چگونگی خاصی را مشخص کرده باشیم و از اینجا گرفتار تشبیه شده باشیم)، بلکه فقط گفتهایم که او «اینگونه نیست».
» اما برخلاف آنچه تصور میشود، این راهکار هم مشکل تشبیه را حل نمیکند زیرا سئوال اصلی این است که بعد از آنکه از یک صفت مخلوق با کیفیت و چگونگی خاص آن، حدود و نقایص آن را برمیداریم، آیا در نهایت یک بخش ایجابی از آن باقی میماند (تا با کامل و نامتناهی کردن آن، آن را شایسته ذات الهی سازیم) یا دیگر هیچ چیزی از آن باقی نمیماند؟ اگر هنوز هم یک یا چند ویژگی آن حفظ میشود، پس باز هم انتساب این امر ایجابی به خدا مستلزم تشبیه است و اگر هیچ چیز از آن باقی نمیماند، پس آن چه در پایان به خدا انتساب مییابد، بیش از یک معنای سلبی نخواهد بود."